سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

نوروز 98

28 اسفند تا به خونه رسیدیم و خوابیدیم ساعت یک بود، صبح هم تا سورناجونم خواب بود مامان بدو رفت آرایشگاه و بعد سورنا و بابا اومدن دنبالم.  رسیدیم خونه و دوباره شروع،  دیگه نان استاپ کار کردیم تا خودِ خودِ سال تحویل البته دروغ نگم نیم ساعت مونده بود به سال تحویل که نشستیم. سورنای منم که انگار دوپینگ کرده بودآنقدر با شور و نشاط و پر انرژی می دوید و بازی می کرد که انگار 10 صبحه. بالاخره دقایق آخر سال 97 هم سپری شد، تو اون لحظه های آخر دستای کوچولوت رو آوردم بالا و باهم دعای تحویل سال رو خوندیم و بعد هم دعا کردیم که سالمون رنگی و پر از آرامش باشه و برای بابا ناصر و دایی کامبیز هم ویژه دعا کردیم و با تیک تیک های ثانیه های آخر س...
17 فروردين 1398
1