ریخت و پاش در پلک بر هم زدنی
وقتی آدما بچه دار می شن اصلا مهم نیست که خونش بهم ریخته باشه، این نظر منه قطعا یه مامان و بابا هرچقدر که بیشتر به بچشون توجه میکنن بهمون نسبت زمان کمتری برای انجام کارای دیگه دارن. یه وقتایی که حساس میشم تا خونه رو جمع و جور کنه و شب میشه و به خودم میام میبینم خیلی کم با پسرم بودم از خودم حسابی لجم میگیره. نمیدونم راستش تعادل برقرار کردن بین کار خونه و بیرون و بچه داری خیلی سخته تازه با وجود اینکه من یک همسر همراه دارم و تو همه چیز بهم کمک می کنه.
در کنار همه این داستانها، یک پسر داریم گل پسر که اصلا علاقه ای به جمع و جور بودن خونه نداره، به محض اینکه در خونه باز میشه و می ریم داخل فعالیت های سورنا هم یکی پس از دیگری آغاز میشه. اول از رومیزی ها شروع میکنه و دونه دونه می ندازه روی زمین.
بعد نوبت میرسه به کشوی میز تلویزیون و تمام cdها و سیمها رو میریزه بیرون و بعد هم سطلی که توش بگ ها رو نگه می داریم و بیرون میکشه و یکی یک بگها رو در میاره و میندازه وسط حال.
بعد نوبت به عروسکهای طبقه پایین ویترینش میرسه و یکی یکی میاره و دمونتاژشون میکنه.
همه این اتفاقات هم در کسری از ثانیه، یعنی تا لباس از تنت در نیومده خونه به یک میدان جنگ تمام عیار تبدیل شده.
امااشکالی نداره، الهی شکر که تنت سلامته تا دلت می خواد بریز و بپاش.
فلفلی مامان و بابا