سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

جشن یلدا

1397/9/24 14:25
نویسنده : مامان ساناز
197 بازدید
اشتراک گذاری

با کلی ذوق و جستجو بالاخره تونستم یه جشن یلدا پیدا کنم که هم پنجشنبه باشه و هم نزدیک، که با سورناجونم بریم و حسابی بهمون خوش بگذره.

بلیط جشن یلدا لیلی پوت رو گرفتم.

پنجشنیه ظهر کم کم آماده شدیم و ساعت 4 سرزمین لیلی پوتها بودیم و بعد از کنترل بلیط رفتم طبقه بالا، بابا مسعود رفت و مامان ساناز و سورنا هم بعد از تجهیز گل پسر به کمربند و کروات و تاج یلدا رفتن داخل سالن.

اما نمی دونم چرا  آقا سورنای ما از همون اول بنای ناسازگاری گذاشت اول که نشست پیش منو تکون نخورد سمت هیچ نینی نرفت، بعد از یک ربعی هم که شروع کرد به گریه کردن و به هیچ صراطی مستقیم نشد که نشد.

منم که دیدم واقعا بهش خوش نمیگذره و داره اذیت میشه زنگ زدم به بابا مسعود که بیاد دنبالمون.

بابا مسعود هم پیشنهاد داد که یک کم بهت شیر بدم و بیرون بچرخونمت تا روحیت عوض شه و سرحال شی.

آقا سورناخان هم تا شیر میل کردن خوابیدن اونهم چه خوابی، یک ساعتی خوابید و بعد بلند شد و البته دیگه با انرژی، دیگه می دوید و بازی میکرد و می خندید، البته در این فواصل بدحالی و خوشحالی کلی عکس خوشگل هم انداختیم.

برنامه لیلی پوتها خوب بود علی الخصوص به لحاظ خوراکی و تنقلات که انصافا کم نذاشته بودن.

آجیل و کاپ کیک هندوانهای، شیرینی، میوه(خرمالو،موز، سیب، نارنگی، خیار، انگور)

چای و نسکافه و انواع شربت

پفیلا، چوب شور و ژله واسه نینیها

معجون بستنی و ژله 

باقالی و لبو

کیک یلدا

آش رشته و پک شام(سالاد ماکارونی و ساندویچ مرغ)

راستش یه جورایی مثل شب یلدهای خونه مامانی و بابایی شد که تایم کم می آوردیم واسه خوردن.

اما با شیطونی و بازی آقا سورنام در واپسین لحظات دلم آروم گرفت و ذوق کردم از خوشحالیت.

اما تصمیم گرفتم کم کم برای مهد رفتنت یه فکرایی بکنم.

هرچند خیلی اجتماعی هستی و نینیها رو خیلی دوست داری، اما به نظرم اومد یک کمی هم می ترسی البته نه از هم سنای خودت از بزرگترها.

شاید خوب باشه که وارد محیطهای اجتماعیتر بشی و ساعت بیشتری رو با همسالای خودت بگذرونی عشق خان جان من.

اینم عکس های یلدای لیلیپوتی

سلامت باشی و شاد شیرینی زندگی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)