سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

آغاز فصلی نو

1395/8/23 15:31
نویسنده : مامان ساناز
252 بازدید
اشتراک گذاری

 تو می آیی جان جانانم

دلم اساراتی میخواهد از جنس تو

مگر می‏شود یک نفر را ندیده و نشناخته انقدر دوست داشت

مگر میشود انقدر زود عاشق شد

عاشقی در یک نگاه و یک لحظه حالا برایم مفهوم دارد

تو چه داری، نمیدانم!

اما آمده ای که دنیایم را از نو بسازی

آمده ای از دلم بهشت بسازی

خوش آمدی معمار وجودم، خوش آمدی  

مادر...

راستش تا حالا فکر نمیکردم به زبان آوردن این کلمه انقدر سخت و سنگین باشه.

مادر...

حضورت مبارک فرشته خدا...

همه چیز از یک تصمیم آغاز شد، تصمیم برای حضور فرشته ای از جانب خدا.

روزهای سخت و پرکار ممیزی گذشت و بعد از یک مسافرت عالی شهریورماه و اندکی برو بیای دکتر، مهمان ما از راه رسید.

26 مهرماه بود یک بعداز ظهر پاییزی دل انگیز...

من و مسعود همراه شدیم برای تصمیمی که گرفته بودیم. دکتر همه چیز رو چک کرد و گفت دو فولیکول غالب وجود داره و نمیخواد که این فرصت رو از دست بده و با توجه به اینکه همه چی خوبه، بهتره همین امشب آمپول Hcg بزنیم.

از مطب رفتیم داروخانه و بعدهم درمانگاه.

اون روز 31 اوکتبر بود، 10 آبان و چهل و پنجمین ماهگرد حلقه هامون، از اونجایی که من آدم عجولی هستم به مسعود گفتم یک عالمه بی بی چک بخره، مسعود هم 4 تا خرید و آورد.

شب موقع خواب ساعت 12:30 اولیشو باز کردم و با چشم گشاد شده و کلی دقت بزور یک خط کمرنگ دیدم.

صبح دوباره یکی دیگه و این بار بازهم یک خط کمرنگ و فردا عصر و  پس فردا صبح بازهم همینطور.

نمیدونم حقیقتی اتفاق افتاده بود یا نه، اما من انقدر به این خطوط کمرنگ امیدوار بودم که مطمئن بودم اتفاقات خوب در راهه.

چهارشنبه صبح (12 آبان) بی بی چک ها رو به مصی و ندا و الی نشون دادم و اونهاهم گفتن خبری هست.

ساعت 2.30 مرخصی گرفتم و رفتم آزمایشگاه مرکزی فردیس آزمایش بتا دادم و به مسعود هم گفتم زودتر بیاد تا بریم پیش دکتر نوری.

جواب آزمایش بتا 62 بود. وقتی به دکتر گقتم، گفت خیلی برای قضاوت زوده و باید دوهفته پشت سرهم آزمایش بدم و جوابش رو ببرم پیش دکتر و هر دو هم همین آزمایشگاه باشه.

چون این آزمایشگاه فردیس بود و برای هر بار آزمایش باید هم مرخصی میگرفتم و هم از آژانس شرکت استفاده میکردم ترجیح دادم دوباره صبح پنجشنبه با یک آزمایش دیگه از آزمایشگاه بقراط شروع کنم.

پنجشنبه بعد از انجام کارای ماشین و فروش اون رفتیم بقراط و آزمایش دادم، عدد بتا 

آزمایش 48 ساعت بعد هم که باید روز شنبه (15 آبان) انجام میشد بعد از اومدن از سرکار انجام دادم  و عدد آن   .

برای اطمینان آزمایش بعدی رو باید با گذشت یک هفته زمان انجام می دادم، شنبه (22 آبان) رو مرخصی گرفتم و بعد از انجام ازمایش بتا با سارا رفتیم سمت مطب دکتر نوری.

دکتر همه چیز رو بررسی کرد و با اطمینان تائید کرد که من باردارم.

و یکسری آزمایش کامل برام نوشت و گفت که هفته بعد سونو واژینال رو انجام میده تا از محل قرارگیری جنین و شرایط اون مطمئن شه.

مهمان ما از راه رسید و من...

راستش پر از نگرانی بودم و البته خوشحال به خاطر حضور این فرشته آسمانی.

این روزها سعی میکنم تمام نگرانی هامو به خدا بسپارم.

ایمان دارم خدا مراقب من و فرشته کوچکم خواهد بود و همه چیز خوب و عالی پیش میره.

با کیک بابا مسعود و دسته گل زیباش این اتفاق شیرین رو باهم جشن گرفتیم.

پسندها (1)

نظرات (1)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
7 مهر 98 9:26
عزیزم بسلامتی انشالله