صدای قلب تو صدای زندگیست
از آمدنت گیجم و مست و متحیر، تو فکر بکن برف ببارد عسلویه.
قلبم داشت از سینه بیرون میزد برای شنیدن صدای قلبت.
منم فقط اشک ریختم و شکر کردم به عظمت خدایی که فکر میکنم هنوز خیلی نمی شناسمش.
تو شدی معجزه وجودم،
حالا تو هستی،
در من...
با من...
می دانی چیست؟
صدای قلبت صدای زندگی است.
معجزه وجودم، سلام.
آفریدگار مهربانم، سپاس.
امروز با خاله سارا و بابا مسعود رفتیم دکتر برای سونوگرافی تا از محل قرارگیریت و تشکیل قلبت مطمئن بشیم. من و خاله رفتیم داخل مطب، خانم دکتر گفت خداروشکر جاش خوبه و بعد روی مونیتور نشونمون داد یه ذره نقطه ای بودی که توی یک کیسه کوچولو تند تند این ور و اون ور میرفتی. بعد صدای دستگاهو زیاد کرد و صدای قلبت اومد.
خاله زد زیر گریه و گفت خدایا شکرت، راستش تو این یکسال و اندی که گذشت خیلی خاله سارا رو اذیت کردم اما خاله مثل همیشه پشتم بود و تنهام نذاشت.
و من باید خیلی مراقب باشم چون خداوند مهربونم خیلی دوستم داشته.
جانکم بمان
و بیا تو دنیامو از نو بسازی.
خدای مهربانم! راه طولانیه و من نابلد این راه، دستهامو رها نکن، پیشم باش لحظه به لحظه.