سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

یک شب خوب به مناسب روز کودک

1398/7/17 23:07
نویسنده : مامان ساناز
111 بازدید
اشتراک گذاری

امروز از ساعت سه صبح حالت بد شد و چند باری حالت بهم خورد مامان و بابا هم اصلا نتونستن بخوابن، همش دستت تو دستم بود و نگرانت بودم. تازه از 6 صبح خوابیدی و مامان هم با یک تاخیر دو ساعته به جلسه آموزشی که در دفتر مرکزی برگزار میشد رسید، ظهر بعد از اتمام جلسه دیگه شرکت نرفتم و برگشتم خونه پیشت، چون خاله گفت حالت خوب نیست دچار اسهال شدی.

وقتی اومدم هم خوب ناهار خوردی و هم دوغ بعدم پیشم خوابیدی و دیگه دل درد نداشتی، عصری عمو احمد ما رو رسوند خونه و وقتی بابا مسعود اومد زنگ زد آرایشگاه و برات وقت گرفت و رفتیم شهر کودک شاپرک.

اول مثل همیشه آقا نشستی و خاله فریبا موهاتو مثل مدلی که مامان نشونش داده بود زد، بعد یک کم با وسایل تو آرایشگاه بازی کردی و بعد هم رفتیم شهر بازی شاپرک که خیلی خوب بود، مهمترین نکته اش این بود که سر و صدای اضافه نداشت و دقیقا مناسب سن و سالت بود و حسابی اونجا با هر وسیله ای که خواستی بازی کردی بعد باهم رفتیم پیست موتور، آقایی که مسئولش بود گفت برای بچه های 6 سالست اما بابا اصرار کرد که بذاره شما بری تو. 

رفتی قشنگ نشستی رو موتور ولی چون پدالش برعکس پدال موتور خودت از پایین گاز میخورد برات سخت بود ولی بعد چند دور قلق کار دستت اومد بابا هم از بیرون بهت میگفت بده راست دسته موتور رو میچرخوندی راست میگفت بده چپ میچرخوندی چپ، همه می خندیدن که انقد خوشگل راست و چپ رو بلدی.

بعدم با بابا رفتی فوتبال رومیزی و کلی ذوق کردی، همونجا هم غذا سفارش دادیم و نشستیم برای شما هم یک پیتزا مخصوص کودک گرفتیم. که خیلی خوشمزه بود و بعد از غذا اومدیم به سمت آسانسور تو آسانسور گریه میکردی و میگفتی بابا بریم نه.

اونایی که با ما سوار آسانسور بودن همه زدن زیر خنده. مامان قربون منفی کردن افعالت بشه. بعدم انقدر تو راه گفتی غزل یک سر رفتیم خونه خاله پیش غزل و بعدم رفتیم خونه. شهربازی که بودی با بابایی تماس تصویری گرفتیم و دیدیمش. خداروشکر بهتر بود ان شالله خطر کامل رفع بشه و بابایی هرچه زودتر برگرده خونه پیشمون.

از دیروز حالم بد بود که نتونسته بودم به خاطر روز کودک جایی ببرمت و خوشحالت کنم. اما امشب از خنده ها و ذوق کردنات دلم آروم گرفت. شاد بودن و شاد زندگی کردن حق توست، منو ببخش گاهی با گریه هام دل کوچیکت رنجیده میشه، دیگه یه وقتایی از کنترلم خارج میشه.

الهی همیشه لبات بخنده شیرین تر ازجانم. الهی همیشه تنت سلامت باشه و حال و روزگارت خوش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)