سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

عمل قلب بابایی

1398/2/7 14:34
نویسنده : مامان ساناز
798 بازدید
اشتراک گذاری

حال دلم خوب نبود، قلبم لحظهای قرار نداشت.

پروسه بیمارستان خوابیدن بابایی و تنگی نفس هاش که از پارسال آذرماه شروع شده بود حالا با تعویض باطری قلب جدی شد. چند هفته ای تو نوبت بودیم و حالا نوبتمون شده بود.

بابایی باطری رو گرفت و تحویل اتاق عمل داد و قرار شد وقت عمل رو بذارن و بهمون خبر بدن.

وقتی نوبت عمل مشخص شد بابایی از یک روز جلوتر بستری شد تا همه چی تحت کنترل باشه، امروز صبح به اتفاق خاله سارا رفتیم بیمارستان، مامانی و خاله شعله هم باهم اومده بودن و بعد هم عمه مهناز و عمه مرضی اومدن.

بعد از چند ساعتی بابایی رو راهی اتاق عمل کردن ولی مگه نوبت عمل می شد دیگه نوبت به بابایی که رسید قلبم داشت از سینم بیرون میومد. البته این بار خیلی آرومتر از دفعه قبل بودم این بار دلم یه جورایی قرص بود. 

سیم هارو که داخل قلب گذاشتن پرستار اتاق عمل بهمون گفت تا خیالمون راحت بشه و بعد از نیم ساعتی من و خاله رفتیم جلو کت لب و بابایی رو دیدیم.

بعد از ریکاوری بابایی رو آوردن بیرون و انگار دنیارو به من دادن.

بعد از عمل پرستار بهم توضیح داد که یکی از سیم ها داخل قلب نرفته و خیلی خوش شانس بودیم که یک سیم اضافه تو اتاق عمل داشتن و تو نستن برای بابایی استفاده کنند.

خلاصه که بعد از یک نیمروز سخت تازه بدو بدوهامون برای سیم تعویضی شروع شد، اما هرچه بود بخیر گذشت و ساعت 7 شب که دیگه خیالمون راحت شد از بیمارستان اومدیم بیرون و راهی خونه خاله شدیم.

تو تمام این روزها هرلحظه و هرساعت برای سلامتی و طول عمر دکتر اسلامی دعا میکنم. 

خدا به بعضی آدمها واقعا نظر ویژه داره، وقتی پاشو تو سی سی یو بیمارستان پارس می ذاره همه دعاگوشن.

الهی همیشه تنش سلامت باشه.

روزای خیلی سخت ما گذشت و بابایی امروز مرخص شد و اومد خونه، الهی همیشه تنش سلامت باشه و ریتم قلبش منظم و سایه اش بالای سر ما.

پسندها (2)

نظرات (1)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
28 بهمن 98 15:33
خدا شفا بده خوشحالم که سالم هست سلامت باشند انشالله