روز پسر

دوشنبه روز جهانی پسر بود.

بابایی و مامانی و خاله سارا زنگ زدنو بهت تبریک گفتن.

تو قرنطینه کرونا که بودیم، بابایی و مامانی ازت پرسیدن چی برات بخرن گفتی پارینگ، خاله که رفته بود برات بخره گفته بودن موجود ندارن، روز پسر که شد مامانی گفت برای پسرم باید کادو بگیریم، گفتم جایی نرید من هرچی انتخاب کرد براش سفارش میدم میاره دم خونه اینجا حساب میکنیم.

خلاصه جمعه شب باباینا اومدن خونمون و به مامانی چیزی که انتخاب کرده بودم و مطمئن بودم خوشت میاد نشون دادم مامانی و بابایی گفتن خوبه بگو بیاره، از طرف خودمم هم برات یه بازی سفالی جالب سفارش دادم.

شنبه شب سفارشا رسید، من هدیه خودم رو بهت دادم ولی ترجیح دادیم برای اینکه جذابیت کار کم نشه بابایی و مامانی هدیه اشونو شب بعد بهت بدن.

یک شنبه شب بابایی از تو ماشین کادوشونو آورد و کلی ذوق کردی همون موقع دستور دادی آمادش کنیم و یک دورم هم بازی کردیم ولی انقدر خوشت اومده بود دوشنبه از شوق بازی با سوپر مارکت 8 صبح بیدار شده بودی و به بابایی و مامانی گفته بودی پاشید دیگه وقته بیدار شدنه.

و کلی با هردوشون بازی کرده بودی.

خاله سارا هم برات یک دستگاه خمیر بازی سفارش داده بود آورده بودن ولی چون بابایی نمیذاشت بیاد خونمون، کادوت پیشش مونده بود تا امروز ظهر که با هم رفتیم دم خونشون چون خیلی دلم برای خاله و غزل تنگ شده بود و چند دقیقه خاله اینا اومدن جلو در خونشون تو هوای آزاد و با ماسک و رعایت پروتوکل ها همدیگرو دیدیم و خاله هم کادوتو داد.

الهی دورت بگردم پسر گلم، خداروشکر میکنم که انقدر آقایی و مامانی و بابایی از بودن کنارت کلی لذت میبرن، قراره بابایی و مامانی تا کنکور غزل پیشمون باشن، چهارشنبه ها میرن خونشون و جمعه شبا میان، با اینکه ما تازه خوب شده بودیم اما این ریسکو قبول کردن و اومدن خونه ما تا کمک کنند تو این تایمی که برای غزل مهمه، در آرامش درس بخونه. 

الهی شکر که همیشه پشت همیم و هرجا به کمک هم نیاز داشتیم از جون و دل بودیم، تو این روزایی که مامانی و بابایی خونمونن، مامانی در کنار روزمره هاش با شما، فریزر خونه رو هم سرو سامان میده برای زمستون، روزا با بابایی میرن خرید میکنن و بعدم میانو و مامانی سبزی و چیزایی که خریدن آماده و بسته بندی میکنه و میچینه تو فریزر.

الهی همیشه تنشون سلامت باشه و سایشون بالای سرمون که بزرگترین و بهترین نعمتهای زندگی ما هستن.