شرکت بابا مسعود
بابا مسعود برای امروز ناهار نبرده بود.
دایی بابا هم قرار بود بیاد خونمون و در انباری رو درست کنه تا کالسکه پسرم راحت تو انباری جاشه.
مامان به عزیز گفت که میخواد ناهار درست کنه و برای بابا ببریم شرکت. عزیز هم گفت من درست میکنم و تا آماده شه خبر میدم که راه بیافتید، ناهار که آماده شد ماهم اسنپ گرفتیم و رفتیم شرکت بابا.
بابا و همکاراش ناهارخوری بودن و همه از دیدن ما کلی خوشحال شدن و خاله های مهربون آقا سورنا رو بغل کردن و مامان و بابا با آرامش ناهار خوردن. بعد از ناهار هم رفتیم واحد منابع انسانی و باتفاق عموها و خاله های مهربون عکس گرفتیم.
دیگه چون یه جورایی کار همه تعطیل شده بود بابا گفت ما برگردیم خونه و طبقه به طبقه که پایین اومدیم بابا سورنا رو میبرد و به همکاراش در واحدهای دیگه نشون میداد همه کلی کیف میکردن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی