تولد 34 سالگی مامان ساناز- بابا ... بابا
دیشب با بابا رفتیم برای خرید شیرینی و با یک کیک خوشگل هم برای تولد من خرید و امشب بابایی و مامانی و خاله ساراینا هم اومدن و تولدم رو کنارهم جشن گرفتیم. امسال چون اولین عید حضور شماست اصا نمیدونستم چی کار باید بکنم اما خداروشکر بالاخره به روزهای پایانی نزدیک شدیم و کارا کم و بیش تموم شده.
امروز آقا پسر شیطون من بغلم مشغول بازی بود که باباش در خونه رو بازکرد و اومد داخل و تا سورنا بابا رو دید کلی ذوق کرد و گفت بابا...بابا
من و مسعود هم کلی ذوق کردیم.
خدایا شکرت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی