سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

خونه خاله سارا

امروز می خوام برای پسرم از خاله مهربونش بنویسم، از لطفی که مثل همیشه خداوند به من داشته و بهترین خواهر دنیا رو قسمت من کرده. بعد از ترخیص از بیمارستان، همگی به اتفاق رفتیم خونه خاله سارا، قرار گذاشته بودیم روزهای اول بعد از زایمان رو که نیاز به مراقبت بیشتری داریم همه اونجا باشیم. خاله و عمو احمد هم تخت قدیمی غزل و اتاق مستر رو برای ما آماده کرده بودن تا ما کاملا راحت باشیم. بابایی و مامانی که دائما پیشمون بودن و صبح ها هم عزیز فریده می اومد، بعد از ظهر هم بابا مسعود و به این ترتیب این روزها جمعمون حسابی جمع بود. اولین شب حضور در خانه خیلی بد گذشت از شب تا صبح آقا سورنا حسابی گریه و بدقلقی کرد و هیچ کس نتونست بخوابه، من که حسابی کلا...
14 مرداد 1396

لالایی های بابا مسعود

بابا مسعود که طبع شاعری داره امروز به خاطر نگهداری از آقا پسر حسابی سر ذوق اومد و براش دوتا لالایی سرود. پسرگلم، بابا قبلا برای مامان سانازم از این کارها کرده، منم برای خودم یه شعر زیبا دارم که شروع هربیتش با حروف اسمم هست، من که عاشق شعرم هستم و خیلی بابارو به خاطر ذوق و سلیقش تحسین می کنم. امیدوارم شما پسر خوبم هم از لالایی هایی که باباواست گفته خوشت بیاد و وقتی بزرگتر شدی خاطرات خوبی رو بیادت بیاره. لالایی 1: سورنا عشق باباشه هیشکی مثل اون نباشه سورنا می خواد بخوابه تو اتاق کسی نباشه سورنا عمر باباشه الهی که زنده باشه سورنا رو پای بابا از چیزی غمت نباشه سورنا خیلی عزیزه  با دماغ ریزه میزه ...
13 مرداد 1396

چهل روزگی

امروز چهل روزگی آقا سورناست. من و گل پسرم به اتفاق حمام چله رفتیم و مراسم ویژه رو اجرا کردیم. کلی تدارک دیدیم برای جشن چهل روزگی، اما اصلا آماده نبودیم، البته هنوز خونه خودمون هم نرفته بودیم. به همین خاطر عکسای چهل روزگی سورنای عزیزم رو به اتفاق غزلی گرفتیم تا بعدا ان شاالله برای جشن و کیک استفاده کنیم. ...
10 مرداد 1396

مادرانه*دنیای من

الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر... خدای خوبم هر چقدر هم که شکرت کنم بازم کمه. ممنونم ازت که منو لایق مادری دونستی. این حس فوق العادست، بی نظیره، پسر کوچولوی من وقتی اون لپای داغو سر کوچولوت رو روی سینم میذاری و با آرامش به خواب میری، دیگه هیچی از خدا نمی خوام جز سلامتیت و اینکه باشم تا بهت آرامش ببخشم. تو تمام دنیامی سورنای من ...
7 مرداد 1396

ختنه سرون

از همون موقع که فهمیدم فرزندم پسره، بیشترین دغدغه ذهنم ختنه شازده کوچولوم بود. شاید بیشتر از اون که به عمل سزارین و زایمان خودم فکر کنم به ختنه سورنا و اینکه چه جوری باید طاقت بیارم فکر می کردم. با توجه به توصیه های پزشک سورنا مبنی بر اینکه ختنه زودتر و تا قبل از دوماه انجام شه، تصمیم گرفتیم در یک ماهگی سورنا این کار رو انجام بدیم. برای همین از بیمارستان نیکان برای یکم مرداد وقت گرفتیم تا ختنه توسط پزشک سورنا و در بیمارستان انجام شه. صبح عزیز آقا سورنا رو حمام کرد تا برای فردا آماده باشه. بعداز ظهر اطلاع دادن که دکتر رفته خارج از کشور و اگر بخوایم این کار رو فردا انجام بدیم باید خانم دکتر مقیم ختنه رو انجام بده....
1 مرداد 1396