سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

دقت

1400/8/4 14:17
نویسنده : مامان ساناز
132 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بابا مسعود صبح که بهم زنگ زد برام تعریف کرد که راهنمای صوتی آسانسور خونه خاله خراب شده بوده و قاطی پاتی طبقات رو اعلام میکرده و صدا میداده، با اینکه خواب بودی تا بابا میده شما رو بغل خاله چشماتو بازکردی و گفتی بابا با آسانسور نرو از پله ها برو.

عصری بهت گفتم چرا اینو گفتی؟ گفتی چون ترسیدم آسانسور خراب بشه بابام بمون تو آسانسور.

همیشه خداروشکر کردم واسه این مهربونی و دقتت، چند روز پیش برای ورزش آماده شدم و از اتاق اومدم بیرون تا منو دیدی گفتی وای مامانم چقدر لباسات قشنگه چقدر خوشتیپ شدی، ورزشت تموم شد این لباسارو ندر نیار با هم تنیس بازی کنیم!! دیگه مرده بودم از خنده...

محال من چیزی جدیدی بپوشم و متوجه نشی البته نه فقط در مورد من و بابا، خاله سارا و غزلم همیشه میگن که خیلی حواست به همه چیز هست.

بابایی و مامانی هم که بعضی وقتا پیشمون هست چون جدا از هم میشینیم برای غذا خوردن صدبار بلند میشی بهشون سر میزنی و میپرسی چیزی نمیخوایید.

الهی که من قربون اون دل پاک و مهربونت بشم پسر کوچولوی نازنینم.

پسندها (4)

نظرات (1)

نرگسنرگس
5 آبان 00 17:31
آخی ... چقدر بچه ها مهربونن...😍