سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

تولد 5 سالگی

1401/4/5 21:55
نویسنده : مامان ساناز
104 بازدید
اشتراک گذاری

امسال کارهای تولدت رو از چند هفته قبل از تولد شروع کردیم، هرچند خیلی وقت پیش راجعه به تم تولدت تصمیم گرفته بودیم.

یه روز با بابا رفتیم خریدامونو انجام دادیم و چند هفته هم پنجشنبه و جمعه ها فول تایم وقت گذاشتم و چیزهایی که مد نظرم بود آماده کردم و تقریبا کارهامون تموم شد. گیفت های تولدت رو هم با هم انتخاب کردیم سفارش دادیم و به موقع به دستمون رسید.

امسال هم مثل دو سال پیش قصد داشتیم تولدت جمع و جور باشه البته نه به اندازه پارسال که حضور مهمونامون مثل لشکر شکست خورده بود تو دو سری اونم نصفه ونیمه، البته که پارسال این موقع ها اوضاع کرونا واقعا نگران کننده بود.

شب تولدت دایی حامد زنگ زد تولدتو تبریک گفت و کادوت رو هم گذاشته بود پیش مامانی، بعدم خاله شعله و دایی کامی، به بابا گفتم دوست داشتم دعوتشون کنم اما هم به خاطر شرایط مامانی منیژ و هم فضای خونه سختمه بابا مسعودم گفت دعوتشون کن بنده های خدا که کادو هم خریدن و به زحمت افتادن حداقل دورهم باشیم خوش بگذره دیگه منم زنگ زدم و دعوتشون کردم.

تعداد مهمونا که اضافه شد خاله سارا اصرار کرد تولدت رو خونشون برگزار کنیم ولی دیگه چون جابه جایی های اساسی رو انجام داده بودیم گفتم نه که دوباره نخوایم خونه خاله رو هم بهم بریزیم.

پنجشنبه خاله سارا از صبح اومد خونمون و دیگه بعدازظهر غزل و آخر شب هم عمو احمد بهمون اضافه شدن و خداروشکر تمام کارهامون تموم شد. شما هم که کلی شاد و خوشحال بودی.

جمعه صبح هم من استیکرهای کف زمین رو چسبوندم و بعد هم ظرف هارو آماده کردم و دیگه تقریبا همه چیز آماده بود.

از ساعت شش مهمونا کم کم اومدن و تولدت شروع شد، راستش سورنا بیشتر از شما من خوشحال بودم دلم واقعا یه دورهمی اینطوری میخواست کلی اون شب بهم خوش گذشت. مراسم شمع و رقص چاقو و بریدن کیکت که تموم شد، کلی رقصیدیم و بعد هم نوبت به بازکردن کادوهات رسید، چندروزی بود که ازمون می پرسید برام چی کادو خریدی ماهم میگفتیم خودت گفتی جوجه بخرین برای کادوی تولدم پس دیگه چیزی نمیخریم شما هم میگفتی نخیر قبول نیست باید یه چیزی بخرین روز تولدت گفتی اگر هنوز چیزی نخریدید بریم اسباب بازی فروشی من یه چیزی انطباق(انتخاب) کنم، گفتیم حالا یه کاری میکنیم شما ذهنتو درگیر نکن خلاصه که کلی منتظر بودی ببینی چی خریدیم برات، آخرین کادو تبلت بودکه وقتی بهت دادیم کلی ذوق کردی  خوشحال شدی.

سورناجانم اینکه واقعا پدر و مادرها هم با بچه بزرگ میشن یک حقیقته، امسال واکنشی رو در خودم تجربه کردم که دقیقا ناشی از احساسات تو بود.

از پارسال بعد تولد امیرعلی تقریبا هفته ای یکی دوشب راجعه به اینکه امیرعلی نذاشته بود شمع تولدش رو فوت کنی اما تولد تو که بود بهش گفته بودی بیاد پشت میز و باهم شمع فوت کرده بودین صحبت میکردی و هر بار هم برای تولد امسالت یه برنامه ای میریختی. من و بابا هم بهت میگفتیم حالا باشه تا تولدت.

چند روز که به تولدت مونده بود به بابا گفتم حواسش باشه که شما اول کامل شمع فوت کنی و کارای تولدت تموم بشه و ما بتونیم برای یک سال از شمع فوت کردنت به تنهایی عکس داشته باشیم و بعد بگیم امیرعلی یا درسا بیان حتی ترجیحا تو نبینی تا ماجرای سال پیش دیگه توذهنت بسته شه. شب تولدت داشتیم برای شمع فوت کردن آماده میشدیم که دایی حامد گفت سورنا فوت کرد درسا هم بیاد فوت کنه به خدا خیلی بهش گفتیم تولد تو نیست اما اصرار داره فوت کنه. خوب حقم داشت هم شما هم همه بچه های دیگه مراسم تولد و شمع فوت کردن رو دوست دارید و این قابل انکار نیست.

با اینکه بنده خدا چند باری هم گفت اما کاملا صبر کردم تا مراسمت تموم بشه چون شما و اون چیزی که تو ذهنت ثبت میشد از هرکس و هرچیزی برام مهمتر بود خلاصه شمع رو فوت کردی و بعد هم کیک و بردی و دیگه از پشت میز اومدی پایین دایی حامد اومد گفت میخواستم درسا شمع فوت کنه گفتم شمع اونجاست ببر براش روشن کن فوت کنه همون موقع رفتی تو اتاق و وقتی اومدی بیرون یهو نگات به میز افتاد و گفتی چرا درسا داره شمع منو فوت میکنه گفتم مامان تولد شما تموم شد هم شمع فوت کردی هم کیکتو بریدی درسا هم دوست داشت یه دور بازی کنه دایی از من اجازه گرفت چون مراسمت تموم شد اجازه دادم و دیگه خداروشکر بیخیال شدی و بعدهم راجعه بهش چیزی نگفتی.

 ولی جدی اگر تجربه پارسال شمارو نداشتم و این درگیری ذهنیتو تو این یکسال ندیده بودم شاید همون موقع قبل از اینکه کیک ببری بهت میگفتم مامان حالا درسا هم بیاد، دوستین باهم ولی بعد از تولدت واسه عکس العملم یه آفرین به خودم گفتم.

خداروشکر تولد 5 سالگیتم به خوبی و خوشی برگزارشد و به مامان ساناز حسابی خوش گذشت، ان شالله که همیشه همینطور شاد و سلامت همه عزیزانمون کنارمون باشن  و از روزهای زیبای زندگیمون لذت ببریم.

120 سال زندگی پر از شادی و برکت داشته باشی عزیز دلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)