سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

مهمانی خونه عمو مسعود

1398/2/28 11:53
نویسنده : مامان ساناز
752 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب برای شام خونه عمو مسعود دوست بابا دعوت بودیم.

کیان که چهار ماه از شما بزرگتره هرچی می آورد میخواستی، اون بیچاره هم می داد ولی اگر خودش دوباره می اومد سر اسباب بازیاش جیغ می زدی و نمیذشتی برشون داره و با قد و قامت ریزه میزت واسش قُلدری میکردی.

پسرم واقعا نمیدونم چرا انقدر نسبت به وسایل خودت و دیگران حس مالکیت داری.

خلاصه دیشب دو تا کلمه جدیدم ازت شنیدم سر شام گفتی دوخ (یعنی دوغ)

چایی هم که می خوردی گفتی اند (یعنی قند) البته من متوجه نشدم زن دوست بابا گفت می گه قند.

این روزها باهم شعر یه توپ دارم قلقلی رو می خونیم و شما آخر هر بیت رو میگی.

یه کمی هم وارد مباحث علمی شدیم ازت می پرسم سه عنصر اصلی طبیعت چیه شما هم میگی: آب_ اااوا- آاااک

هر کاری که می خوایم بکنیم یا هر کی میخواد هر جا بره میدویی میگی من من.

انگار باید تمام کارهای جهانو شما انجام بدی، بعدم که تو کاری دخیلت میکنیم که راضی بشی بعدش دوباره با تاکید میگی من من .

یعنی من انجام دادم تا ازت تشکر کنیم.

الهی مامان فدات شه پسر خوش قلب من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)