بام لند گردی
دیشب به اتفاق مامانی و بابایی و خاله سارا و عمو احمد و غزل و عزیز فریده رفتیم بام لند.
یک عالمه تو ترافیک موندیم تا به بام لند رسیدیم و بعد هم رفتمی رفتاری که شام بخوریم دیدم اونجا هم صفه، بابا مسعود نوبت گرفت و ما هم رفتیم کنار دریاچه دور زدیم و بعد بابا صدامون زد .
یه شیشلیک عالی خوردیم و بعد از شام هم به ذوق شما کلی پیاده روی کردیم، از اینکه راه می رفتی انقدر خوشحال بودی و ذوق داشتی و میخندیدی که دلمون آب می شدبرای اداهات.
دیگه خسته که شدی رفتیم پارکینگ و ماشینهامونو سوار شدیم و اومدیم به سمت خونه.
بابایی و مامانی هم رفتن خونه خاله اینا، شما پسر نازم که قرار بود تو ماشین بخوابی تا خود خونه بیداری بودی مامان جونم.
الهی همیشه از ته دلت بخندی و شاد باشی پس نازنینم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی