گردش روز جمعه
امروز یه جمعه عالی بود بعد از صبحانه از خونه رفتیم بیرون و مامان ساناز چندتایی مغازه که مدنظرش بود دید داشتیم برمیگشتیم خونه که بابا گفت ناهار بریم بیرون و بعد هم ارکیده رو پیشنهاد داد.
خلاصه رفتیم رستوران ارکیده انقدر شلوغ بود که یک ربعی بیرون نشستیم تا میز خالی بشه وبعد رفتیم داخل رستوران.
عشق مامان که شما باشی منو رو گرفته بودی با دقت نگاه میکردی و حرف میزدی.
بعد از خوردن ناهار اومدیم خونه تا ساعت 7 خوابیدیم، البته خوب انقدر گشته بودیم که حسابی هم خسته شده بودیم. اینم یه جمعه عالی با یک بابا مسعود عالی که مارو همه جا برد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی