جلسه هفتم کلاس موسیقی
امروز چون خاله و غزل کار داشتند و پیش مامانی و بابایی بودی قرار شد بابا مسعود بیاد و ببردت کلاس. ساعت 3.5 بابا اومده بود دنبالت و با هم رفته بودید. امروز تو کلاس بهتون ضرب زدن صدای حیوانات رو یاد داده بودن و ارغوان جون هم تمرینشو فرستاده بود تا تو خونه تمرین کنید و برای جلسه بعد آماده بشید. از کلاس که اومدید از بابا پرسیدم چی شد و کلاس چطور بود و بابا مسعود هم مثل همیشه شروع کرد از شما تعریف کردن فقط من نمیدونم واقعا وقتی با بابایی انقدر خوبی و یا اینکه دید من و بابا و خیلی فرق داره. چند هفته پیش سر تمرین موسیقی یه چالش چند ساعته داشتیم. همش دوست داری فقط و فقط بازی کنی. تا بهت میگم بشین سر تمرین یا همه جات درد میگیره یا خسته ...