سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

بازی‏ های جدید

1399/5/13 23:36
نویسنده : مامان ساناز
97 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقت پیش یک بار با هم گردو شکستم بازی کردیم و گذشت تا دیشب که دیدم به بابا گفتی بیا بازی و روبه روی هم ایستادید و شما میگفتی گردو بابا میگفتم شکستم و از اونجایی که همیشه هم باید برنده باشی چندتا قدم بزرگ برمیداشتی و پاتو میذاشتی رو پای بابا و میگفتی پاتو شتوندم(شکوندم) گفتم سورنا از دفعه پیش که بازی کردیم یادت مونده بابا گفت نخیر هر روز تو پارکینگ بازی میکنیم.

بعد از اون نوبت بازی ثابت هر روز خونه ما شد یعنی مسابقه دو، منتها دیشب یه بالش دست خودت میگرفتی یه دونه هم میدادی دست بابا و با اون بالشه استارت میزدید و میدویدید، برای شام گفتیم عزیز بیاد پایین وقتی اومد گفتی عزیز بیا بِدو بِدو بازی و کلی با عزیز دویدی و دیگه شامُ خوردیم و گفتیم قایم بشیم و میرفتی 10 40 میشمردی و بعدم میگفتی بِخوام بیام یعنی دیگه من مرده بودم از خنده.

عاشق این مثبت و منفی کردن افعالتم مثلا میخوای بگی میتونم میگی بِتونم و منفیشم نَبِتونم این قانون در مورد همه افعالت صادقِ.

خلاصه دیگه تو یکی از همین چشم گذاشتنها و قایم شدنها عزیز رفت و تا صدای در رو شنیدی از زیر میز که قایم شده بودی گفتی عزیز تُجا رفت؟

بازیمون که تموم شد رفتیم تو اتاق که بخوابیم بعد از دیدن سگهای نگهبان پروژه هرشب کمر خاروندن شروع شد. چند دوری پشتتو خاروندم و در حالی که داشتی از ته دل میگفتی آخیش گفتم سورنا بسه دیگه گفتی نه همینطور ادامه بده یعنی نصفه شبی دوتا شاخ روی سرم رویید همینطور ادامه بده!!!!!!! اینو دیگه از کجا یاد گرفته بودی؟!

البته احتمالا از کارتونهایی که میبینی ولی اینکه انقدر درست و به جا به کار میبریشون خیلی خوشحالم میکنه.

گل بازیهای امشب هم پلیس بازی بود یه ماشین داده بودی دست بابا میگفتی ورود ممنوع برو تا بابا حرکت میکرد با ماشین پلیست میاومد جلوش میگفتی جریمه شده باید ماشینتو ببرم پارکینگ و ماشینو میبردی میذاشتی رو مبل و می اومدی یه ماشین دیگه بهش میدادی.

میگفتی حالا تند برو بابا میگفت خوب رسیدم به خط عابر چیکار کنم میگفتی آروم برو و خلاصه تو بازی بابا کلی باهات قوانین راهنمایی راندگی تمرین کرد.

دست بابا مسعود درد نکنه، از وقتی میرسه خونه فرآیند بازی با شما از فوتبال و دو تو پارکینگ شروع میشه تا کشتی و فوتبال و بوکس توی خونه و بدو بدو و ماشین بازی و حمام و ...

و همه رو هم با صبر و حوصله، تقریبا واسه هیچ خواسته ایت هم نه نمیشنوی و همه رو با دل و جون برات انجام میده منم میشینم و لذت میبرم و اون وسطا هی ماچتون میکنم که انقدر عشقید.

الهی همیشه سلامت باشید و هر روزمون کنارهم به خوشی بگذره.

نگاه مهربون خدا همواره سایه زندگیمون باشه.

الهی آمین.

الهی همیشه لبات بخنده و بند به بند وجودت سلامت باشه.

چشم و فکر بد ازت دور و نگاه مهربان خدا مهمان تمام لحظه هات.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)