سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

بند انگشتی 1

نمی دونم چطور شد که اینطوری عاشقت شدم. تصورش برام سخت بود که کسی بتونه کسی رو بیشتر از خودش دوست داشته باشه اما حالا از روزی که تو رو دارم حاضرم برات جون بدم. بند انگشتی ریزه میزه من، میدونم که یه روز سرو قامت من میشی و دنیا سر تعظیم فرود میاره با آوردن اسمت. تو اومدی تا دنیارو پر از زیبایی کنی بهشت من. ...
13 تير 1396

حمام دهه

فبای آلا ربکما تکذبان؟ و کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟ امروز دهه آقا سورنا و البته مامان سانازش بود. طبق رسم و رسومات، گل پسر توسط مامانیا حمام دهه رفت و با کاسه ای که آیات قرآنی داشت روی سرش آب ریخته شد. بعد هم مامان ساناز عکسای دهه از پسرجانش گرفت. اینکه فلسفه حمام دهه چیستو خودمم نمیدونستم ولی با کمی وقت چیزای جالبی پیدا کردم و بعدهم کلی خدارو شکر کردم که الان دیگه خیلی این رسم و رسومات جدی گرفته نمیشه. به نظرم بیشتر از یک فرآیند زایمان آدمو خسته میکنه، البته تا اونجایی که یادم میاد بخشی از این مراحل برای دهه خاله سارا به اصرار عزیز خدابیامرز انجام شد، اما برای من و شما فقط به همون کاسه چهل کلید ...
11 تير 1396

هویت

با آغاز هرماه برایم تکرار می شود که این روز تا چه اندازه برایم مقدس است. تو در اولین روز گرمترین فصل سال آمدی تا گرمابخش همه روزها و لحظه های زندگیمان باشی. نامت را از میان برترین نام های پارسی برگزیدیم، تا به حرمت نامت رسم و آیین نیک پارسی و خلق و خوی جوانمردی سرلوحه زندگیت باشد. امروز من و بابایی و خاله سارا و غزل به اتفاق شما گل پسر رفتیم ثبت احوال برای گرفتن شناسنامه. بابایی رفت داخل ساختمون و وقتی برگشت گفت به خاطر تعطیلی این چند روز خیلی شلوغه و اگر بخوایم منتظر بمونیم به دکتر نمی رسیم، بابایی چندتایی شماره گرفت و بعد رفتیم به سمت مطب خانم دکتر برای ویزیت مامان. چون هنوز فشار مامان بالا بود  و ورم دست و پا اذ...
7 تير 1396