سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

روز دانشجو

1400/9/18 14:59
نویسنده : مامان ساناز
545 بازدید
اشتراک گذاری

از اونجایی که امسال غزل خانوم ما اولین روز دانشجو رو تجربه میکرد تلاش کردیم تا براش خاطره خوبی ثبت کنیم یه کیک خوشگل براش سفارش دادیم و سه شنبه هم تصمیم گرفتیم یه چیزایی برای روی میزش درست کنیم. با اینکه سه شنبه روز دانشجو بود اما چون غزل چهارشنبه امتحان مهمی داشت مراسممون گذاشتیم برای روز بعدش که وقتشو نگیریم و با خیال راحت درس بخونه البته به خاله و غزل هم چیز نگفتیم.

بابا مسعود رفت و از انباری خمیرهای فوندانتمونو آورد و من و شما هم با هم مشغول شدیم، کم کم بابایی هم بهمون اضافه شد تا من چندتا چیز برای روی میز درست کنم، شما هم  از 0 تا 20 رو با خمیر درست کردید از وقتی اعداد رو یادگرفتی همش دوست داری بخونیشون و زمان هایی که بابایی پیشمونِ خیلی با حوصله میشینه و باهات میخونه و مینویسه.

دیگه 12 شب بود که کارمون تموم شد و وسایلارو جمع کردیم و خوابیدیم. چهارشنبه با بابا مسعود رفتیم  و کیک غزلو گرفتیم و بعد هم رفتیم خونه خاله اینا.

تا غزل سر کلاس زبان بود براش میزو چیدیم و وقتی اومد بیرون کلی خوشحال شد و من و بغل کرد و تشکر کرد.

برای عکس انداختنم گیر دادی که چرا برای من لباس نیاوردی و بعد هم رفتی یکی از لباسای غزلو تنت کردی و باهاش عکس انداختی.

یه هدیه زیبا هم به غزل دادم چیزی که خیلی دوسش داشت.

الهی شکر که غزل خانوم ما هم رشته ای که دوست داشت قبول شد، آرزو میکنم در رشته ایی که میخونه جز بهترینها باشه و مسیر زندگیش پر از زیبایی و موفقیت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)