سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

دنیا به آدمهای بنفش بیشتری نیاز دارد

1401/5/10 15:06
نویسنده : مامان ساناز
95 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب موقع خواب ساعت 1:30 نصف شب و بعد از جریانات دزدی و کلی استرسی که بهمون وارد شد تصمیم گرفتم باهم کتاب بخونیم تا خیلی نخوای به ماجرای دزدی فکر کنی و ذهنت درگیر داستانِ کتاب بشه.

کتابی که انتخاب کردیم این بود؟

دنیا به آدمهای بنفش بیشتری نیاز دارد، داستان کتاب به ما یاد میداد چطور ماهم یه آدم بنفش باشیم و دنیای قشنگتری خلق کنیم:

اولین شرطش این بود که زیاد سوال بپرسیم راجع به همه چیز و هم کس چون سوال پرسیدن باعث میشه آگاهی و درک بیشتری پیدا کنیم نثر جالب نویسنده این بود که حتی در مورد سوالهاتونم سوال بپرسید.

دومین شرط این بود که زیاد بخندیم تا میتونیم بخندیم از هر چیزی فرصتی پیدا کنیم برای خندیدن نویسنده گفته بود من و مامان بزرگم وقتی پیش هم میشنیم کلی میخندیم ازت پرسیدم شما وقتی پیش بابایی هستی به چی میخندید گفتی بابایی برام حرفهای بامزه میزنه و من خیلی میخندم.

سومین شرط این بود حرف دلمونو بزنیم حتی اگر مجبور بودیم کاری خلاف اون حرف انجام بدیم اما حرفمون رو بزنیم مثلا نویسنده میگفت به شدت از کلم بدم میاد چون بوی جوراب میده ولی مامانش مجبورش کرده بود به خاطر خاصیتش اونو بخوره اما به مامانش گفته بود که اصلا کلم دوست نداره و نذاشته بود حرف توی دلش بمونه.

چهارمین شرط این بود که که هر کاری رو با دقت و تمرکز و به درستی انجام بدیم و یادبگیریم که به کمک هم میتونیم کارهای بزرگی انجام بدیم.

و پنجمین شرط هم این بود که خود خود خودمون باشیم.

بعد از تموم شدن کتاب و البته حرفهایی که موقع خوندن کتاب بینمون رد و بدل شد سریع خوابت برد اما من فکر میکردم به روزگاری که زیبایی هاش از ما دریغ شد با افکار اشتباه والدینمون که آنهاهم این تربیت رو از والدینشون گرفته بودن.

چه جاهایی که ما مجبور بودیم خودمون نباشیم برای حفظ حرمت دیگران یا برای آفرین گفتن به تربیتمون چه جاهایی که نباید میخندیدیم چون بد بود چه جاهایی که حرف دلمونو خوردیم و به روح و روانخودمون آزار رسونیدم که کسی رو ناراحت نکنیم و حالا نسلی هستیم پر از کینه و پر از عقده.

این روزهایی که از من گذاشت جدا از فشار روحی که به خاطر شرایط تو داشتم، فوت مامانی و نگرانی مریضی مامان و بابا، از دیدن بی معرفتی کسایی که رو معرفت نداشتشون حساب باز کرده بودم هم خیلی ناراحتم کرد و جدی تصمیم گرفتم از خیلی از این آدمها رو از زندگیم حذف کنم دونه به دونه شونو بلاک کردم تا نه خبری ازشون داشته باشم نه خبری ازم داشته باشن. اما فقط اینبار میخوام به خودم حسابی کمک کنم تا محکم و جدی بایستم و دوباره به تربیت غلط حرمت نگه دار، رعایت کن،  تو شخصیت خودتو نشون بده نبازم.

امیدورام بتونم ادم بنفشی باشم و بتونم تو رو هم جوری تربیت کنم که آدم بنفشی باشی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)