سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

شمارش اعداد

بازی جدید این روا با بابا مسعود این هست که یک سر اتاق شما می ایستی یک سر هم بابا مسعود میشینه و بعد باهم از یک تا سه میشمرید و بعد میدوی طرف بابا و بغلش میکنی. هرچندتایی هم که این کارو تکرار کردی باید جاهاتونو عوض کنید وگرنه بیخیال نمیشی. با این بازی اول راه رفتنو یاد گرفتی بعد دویدن رو و حالا داری شمردن اعداد رو یادمیگیری.  هر روز بیشتر از روز پیش عاشقتم.
22 آبان 1397

تولد 34 سالگی مامان ساناز- بابا ... بابا

دیشب با بابا رفتیم برای خرید شیرینی و با یک کیک خوشگل هم برای تولد من خرید و امشب بابایی و مامانی و خاله ساراینا هم اومدن و تولدم رو کنارهم جشن گرفتیم. امسال چون اولین عید حضور شماست اصا نمیدونستم چی کار باید بکنم اما خداروشکر بالاخره به روزهای پایانی نزدیک شدیم و کارا کم و بیش تموم شده. امروز آقا پسر شیطون من بغلم مشغول بازی بود که باباش در خونه رو بازکرد و اومد داخل و تا سورنا بابا رو دید کلی ذوق کرد و گفت بابا...بابا من و مسعود هم کلی ذوق کردیم. خدایا شکرت ...
28 اسفند 1396

ماما...ماما

عزیز فریده برای چند روزی رفته بود مشهد و قرار بود صبح من و بابا مسعود پسرک جانو ببریم خونه خالش و بعد مامان ساناز بره شرکت. به محض اینکه از کنار سورنا بلند شدم متوجه شد و بعد از چند دقیقه زد زیر گریه و بابا مسعود پیش پیش کرد و سورنا خوابید و بعد از چند دقیقه دوباره بیدار شد و نشت تو تخت و گریه کرد و گفت ماما ماما. بابا مسعود به من نگاه کرد و گفت می گه مامان بار دومه دفعه اولم که گریه کرد گفت ماما. بله و این اولین مامان شیرین از زبون پسرم بود. سلامت باشی الهی زیباپسر من.
26 اسفند 1396