ماما...ماما
عزیز فریده برای چند روزی رفته بود مشهد و قرار بود صبح من و بابا مسعود پسرک جانو ببریم خونه خالش و بعد مامان ساناز بره شرکت.
به محض اینکه از کنار سورنا بلند شدم متوجه شد و بعد از چند دقیقه زد زیر گریه و بابا مسعود پیش پیش کرد و سورنا خوابید و بعد از چند دقیقه دوباره بیدار شد و نشت تو تخت و گریه کرد و گفت ماما ماما.
بابا مسعود به من نگاه کرد و گفت می گه مامان بار دومه دفعه اولم که گریه کرد گفت ماما.
بله و این اولین مامان شیرین از زبون پسرم بود.
سلامت باشی الهی زیباپسر من.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی