پسر مهربون من

آخ که مامان فدات شه که تو انقدر ماهی پسرمهربونم.

از روزی که از شیر گرفتمت انگار ارتباطمون عمیق تر شده، بعداز ظهرها تا در رو بازمیکنی و میای خونه سریع بغلم میکنی و بوسم میکنی و نازم میکنی و برام میخونی آناسی تو ناسی.

وای که منم میمیرم برات پسر گلم.

روزایی که مامان از صبح پیشته یا وقتی از سرکار میام هر چند وقت یک بار میای بغلم میکنی بوسم میکنی میگی مامانم من تو رو دوست دارم.

راستش همیشه فکر میکردم وقتی از شیر بگیرمت وابستگیت به من کمتر میشه ولی دقیقا برعکس شده و مامان ساناز خیلی خوشحاله.

هر کاری که برات انجام میدم دستامو ناز میکنی میگی مامانم تو اوبی من تو رو دوست دارم.

دیروز به خاطر تعطیلی بابا پیشت بود به بابا گفتم هروقت بیدار شدی ببرتت خونه خاله سارا تا هم بابا اگر کاری داره انجام بده هم شما روزهای بعد سختت نشه. بابا گفت کاری که ندارم بمونه پیش خودم کیف کنم باهاش.

صبح خاله سارا بهت زنگ زده بود که بری خونشون گفته بودی نه میخوام پیش مسعودی بمونم. بعد دوباره غزل بهت زنگ زده بود و کلی اصرار کرده بود که بری پیشش آخر گوشی رو قطع کرده بودی بعدم که بابا گفته بود چرا قطع کردی گفته بودی دوست داشتم!

یعنی یه وقتا یه چیزایی میگی که من و بابا حیرون میمونیم مثل روز پیش که بعد از یک ساعت که اومده بودی خونه یهو اومدی بهم گفتی آخ مامان یادم رفته، آبجی رو نبوسیدم همین جور حیرون موندم گفتم سورنا نبوسیدمو از کجا آوردی که فکر کردی اشتباه گفتی دوباره اصلاحش کردی گفتی بوس نکَدم(نکردم).

عزیزم که دیروز اومده بوده بیاد پایین راه نداده بودیشو گفته بودی تو بیای بابام میره. بابا مسعود که برام تعریف کرد کلی خندیدم.

کلی با بابا خوش گذرونده بودی و بعدشم ناهار خورده بودید و خوابیده بودید من که رسیدم هنوز خواب بودید، بعدش صدامو که شنیدی بیدار شدی، اومدم پیشت و مراسم هر روز دیدار با ممه رو انجام دادی و بعدم حاضر شدیم رفتیم بیرون.

شامم ازمون آم پیتایی(پیتزایی) خواستی. اول بردیمت چیکو چیکن که دیدم تعطیلش کردن و بعد اومدیم گاردینو کلی شلوغ بود و تو صف موندیم تا نوبتمون بشه و شما هم کلی غر زدی و اعتراض کردی که البته حق هم داشتی.

الهی همیشه دلت شاد باشه و لبات بخنده شیرین مامان.