سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

نارنجی-سبز

1398/11/17 22:03
نویسنده : مامان ساناز
185 بازدید
اشتراک گذاری

امروز پنجشنبه بود و مامان ساناز پیشت بود. صبح کلی آقا از خواب بیدار شدی و بعدم برای صبحانه اُمِ مرغ(تخم مرغ) ربی خواستی.

مامان سانازم برات املت ربی درست کرد و با نان سنگک خوردی.

بعدم برامون کاری پیش اومد که مجبور شدیم بریم بیرون، برای اینکه اذیت نشی اسنپ گرفتم و تا جلو بانک رفتیم، کارمون که تموم شد نشستیم تو بانک تا مامان دوباره اسنپ بگیره که چون جا نبود و کلاه افتاده بود زمین یهو گفتی اَه بوشور(بی شعور).

چند روزی که خیلی معنادار و به جا از این واژه استفاده میکنی، چند باری تذکر دادم و گفتم مامان این حرف مال راننده ای که مقررات رو رعایت نمیکنن و می پیچن جلو ماشینمون و شما نباید بگی.

ولی خوب حساسیت من  باعث شد بیشتر بکار ببریش.

تا دیگه یه واژه دیگه جایگزینش کردیم و تا می گفتی بوشور میگفتیم بوشورو کوچولو. یه وقتایی واسه اینکه به قول خودت من غصه نخورم میگفتی مامان گفتم بوشورو کوچولو یه وقتایی هم زیربار نمیرفتی میگفتی نه گفتم بوشور.

خلاصه تو بانک نگات کردم گفتم سورنا چی گفتی؟

گفتی مامان دُفتم اَه. اَه حرفه بدیه؟

گفتم نه اَه حرف بدی نیست اما بعدش چیگفتی؟ گفتی نه چیزی ندُفتم(نگفتم)

دیدم آقایی که جلو باجه کناری ایستاده بود و شاهد مکالمات ما بودگفت خانوم ماشالله خداحفظش کنه. 

خلاصه از بانک اومدیم بیرون و باهم رفتیم آرایشگاه تا از ماشین پیاده شدیم گفتی مامان اینجا آب داره با بابا اومدم اِنا(شنا)

یک ماه پیش که بابا رفته بودی استخر بابا بهم گفت همین نزدیکا رفتید ولی مطمئن نبودم که داری درست میگی، گفتم باشه از بابا میپرسم اگر درست گفته باشی 20 تا ماچت میکنم.

زنگ زدم به بابا و بابا تائید کرد که درست گفتی و من و بابا کلی ذوق کردیم.

چند وقت پیش هم با بابا مسعود و عزیز رفته بودید ماهی بخرید و از جند جایی سوال کرده بودید که ماهی زنده نداشتن بعد بابا میگفت دوباره کلی دور زدید و از جلو یک مغازه رد شدید، عزیز گفته از اینم بپرس که شما گفتی اینو که پرسیدیم نداشت دیگه بابا و عزیز کلی از دستت خندیده بودن.

تو آرایشگاهم حسابی آقا بودی و برای مامان ساناز کلی رنگ انتخاب کردی، اول گفتی مامان قرمز بزن بعد گفتی قرمز مشکی بزن بعد گفتی مامان نارنجی بزن با سبز من نارنجی دوست دارم. دیگه همه میخندیدن.

بعدم که کارم تموم شد گفتی مامان اجازه هست دست بزنم به لاکت گفتم بله دست زدی گفتی اوشل(خوشگل)شد.

دوباره موقع اسنپ گرفتن هم داستان ماشین قرمز داشتیم و اصرار اصرار که باید ماشین قرمز بیاد دنبالمون. فک کنم مامان باید یه ماشین قرمز بخره تا شما دست از سرش برداری.

مامان قربونت بشه که انقدر ماهی، گل پسر عسل من.

الهی همیشه سلامت باشی و در پناه خدا.

چشم و فکر بد ازت دور.

 

پسندها (2)

نظرات (0)