داستان آب
بله بله
این روزها داستان جدیدی در خونه ما در حال شکل گیریه.
آقا سورنا که از ابتدا عاشق آب و آب بازی بوده حالا دیگه با ایما و اشاره میاد بغل و بعد هم ما رو می بره سمت حمام و با دستاش سر شستن و تن شستنو نشون میده.
جلوت می ایسته انقد بوست میکنه که اصلا نمی تونی نبریش حمام.
حالا باز سطح مقاومت مامان ساناز و بابا مسعود بیشتره.
عزیز فریده اصلا طاقت نمیاره و تا بوسش میکنی میگه بریم بریم و میبرتت حمام.
تازه وقتی میریم حمام ماجرای اصلی شروع میشه، حالا دیگه رضایت نمیدی بیاد بیرون.
یعنی داستانها داریم.
الهی شکر، شاد باشی عسلکم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی