سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

آب بازی در استخر سرباز

1398/4/20 23:55
نویسنده : مامان ساناز
291 بازدید
اشتراک گذاری

خوب کل هفته رو انتظار میکشم برای آخرش برای اینکه پنجشنبه قشنگه برسه و مامان ساناز و آقا سورنا باهم عشق و حالی کنن.

طبق قرار دوهفته پیش فکر می کردم که بخوایم بریم ویلای عمو محمد ولی بابا چهارشنبه گفت مهمان دارن و عزیز فریده هم برای تور ثبت نام کرده و کیلان نمیریم. منم دلم میخواست شما رو یه جای باحال ببرم که بهت خوش بگذره ولی چون خیلی دیر شده بود نتونستم برای استخر و ...(اون جای باحال) بلیط تهیه کنم.

چهارشنبه شب برای تولد غزل خانوم خونه خاله سارا دعوت شدیم و بعد از صرف شام با جوجه کباب ویژه عمو احمد و عکسای تولد و مراسم برگشتیم خونه، صبح داشتم تو محدوده استخرای شرق دنبال استخری میگشتم که گل پسرم رو هم پذیرش کنن که به خاله زنگ زدم و عمو احمد تا فهمید میخوایم بریم استخر گفت ترنج رو هماهنگ میکنم. پسرناز مامان هم که دل تو دلش نبود و از صبح یک کله میگفت آ تنی آ تنی.

مامان و سورنا اول خونه رو مرتب کردن و بعد هم نهار خوردن و آماده شدن و رفتن جلو استخر اما اونجا تا فهمیدن شما پسری رات ندادن و دیگه به هرجا هم که زنگ زدیم سانسها در حال اتمام بود سورنا خان کنار خیابون داد میزد آبه آبه.

 خاله پیشنهاد داد بریم قائم چون هنوز دوساعت مونده بود تایمش تموم شه. سریع رفتیم بلیط خریدیم و رفتیم داخل البته استخر روبازش، همه بیشتر اومده بودن برای آفتاب گرفتن و تو آب فقط چندتا مامان با نی نی هاشون بودن فقط، آب استخر خیلی گرم و تمیز بود ولی محیط استخر پله ها دمپایی وای همه چیز افتضاح بود اولش داشتم حرص میخوردم ولی بعد با خودم گفتم به خاطر خوشحالی تو اومدیم دیگه پس بی خیال.

شاه پسرم حسابی کیف کردی، اونقدر خندیدی و ذوق کردی و آب بازی کردی که با خندهات دلم حال اومد یه سره هم میگفت ززل ززل، آبجی غزلم بهت پازدن توی آب رو یاد داد.

از استخر رفتیم خونه خاله سارا و شما خوابیدی تا ساعت 6، وقتی پا شدی با هم رفتیم خرید و بعد هم عصرونه خوردیم منتظر شدیم بابا مسعود و عمو احمد بیان، مامانی قرار گذاشته بود به مناسبت روز دختر منو خاله و غزل رو مهمون کنه بعد گفت دلم نمیاد دامادام نیان و اینطوری شد که همگی شب رفتیم بیگ بوی و مهمان مامانی شدیم.

تصمیم داشتم برای تابستون که هوا گرمه استخر ثبت نامت کنم ولی استخری که انتخاب کردم غرب تهرانه و راهش هم خیلی دوره، پنجشنبه که انقدر خوشگل با غزل بازی میکردی و به حرفش گوش می دادی تصمیمم عوض شد فک کنم باید دنبال جایی باشم نزدیک خونه که غزلم بتونه بیاد و پسرگلی مامان حسابی لذت ببره و هم شنا یاد بگیره.

 

پسندها (2)

نظرات (0)