سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

سفر تبریز

1398/3/18 14:31
نویسنده : مامان ساناز
151 بازدید
اشتراک گذاری

عجب  آقای بابا مسعود خان یک سورپرایزمن حرفه ای شدن.

بابا مسعود به مناسبت سالگرد ازدواجمون برای تعطیلات هتل لاله پارک رو رزرو کرده بود.

سال پیش قرار بود بریم تبریز که چون سفر باکو پیش اومد نرفتیم.

بابا مسعود دنبال تهیه بلیط هواپیما بود و اصرار داشت که با هواپیما بریم ولی مامان ساناز که فوبیای پرواز داره راضیش کرد که با ماشینه خودمون بریم. البته هفته پیش ماشینمونو عوض کردیم و یک ساندرو خریدیم که چون رانندگی باهاش راحت تر بود بابا خیلی هم مقاومت نکرد و راضی شد.

اول قرار بود روز یکشنبه 12 خرداد حرکت کنیم، اما مامان و بابا هر دو خیلی خسته بودن، البته مامان ساناز صبح زود بیدار شد و تا حدودی وسایلو جمع کرد اما بعدش دوست داشت پیش گل پسرش بخوابه و بعد هم یک کار اداری داشتیم که باید حتما انجامش می دادیم خلاصه این شد که تصمیم گرفتیم دوشنبه صبح زود عازم سفر بشیم.

شب همه وسایلو آماده کردیم و دیگه ساعت یک بود که خوابیدیم و صبح هم راس ساعت 6 از خونه زدیم بیرون. مسیر خوب و خلوت بود و البته جاهایی هم برای استراحت توقف کردیم، ساعت حدود 3 بعداز ظهر بود که رسیدیم هتل کایا و بعد از تحویل گرفتن اتاقمون رفتیم رستوران هتل که غذا بخوریم و شما فندق خان انقدر گرسنه بودی که بلند بلند می گفتی آم آآآااااممممممم.

هتل خیلی شیک و تمیز بود و البته من قبلا هم خیلی تعریفشو شنیده بودم اما امان از رستوران هتل...

با اینکه تعداد زیادی مسافر تو رستوران نبود ولی بعد از کلی معطلی باباچندبار به چندبار گفت تا بالاخره یکی اومد و از ما سفارش گرفت و 40 دقیقه بعد با کلی پیگیری غذا رو آوردن، البته این مشکل ما نبود و همه اعصابشون خرد شده بود.

از رستوران که اومدیم بیرون یه خانواده داشتن به یکی از پرسنل اعتراض میکردن و من هم بهشون گفتم بهتره از فرم نظرسنجی استفاده کنید تا یا خدماتتون بهتر بشه یا به نتیجه برسید که رستوران رو جمع کنید پرسنل محترم هم گفت پایین فرم هست.

اصلا دیگه هیچی نگفتم یک هتل پنج ستاره با این سطح میزبانی و مشتری مداری...

فکرکنم اونی که ستاره هاشو داده بود اونجا ناهار نخورده بود.

بعد از کمی استراحت در اتاقمون آماده شدیم و رفتیم پارکی که نزدیک هتل بود و اونجا تله کابین سوارشدیم و مامان تا تله کابین به ایستگاه نهایی برسه از ترس سکته کرد. شما هم که کلی کیف می کردی به بابا می گفتی هوااااا، تله کابین ار روی دره های زیبایی می گذشت و در قسمت انتهایی مسیر هم یک دریاچه مصنوعی زیبا داشت که از بالا خوب معلوم بود.

تو دور برگشت بابا برات آهنگ گذاشت و حسابی رقصیدی، بعد از تله کابین دوری تو شهر زدیم و رفتیم مسجد کبود که البته بسته بود و بعد هم در پارک کنار مسجد دوری زدیم و بابا گفت بریم امارت ایل گلی ولی چون من خیلی خسته بودم گفتم بریم هتل و بذاریمش برای فردا.

برگشتیم هتل و رفتیم سمت مجتمع لاله پارک دوری تو پاساژ زدیم و دیدم طبقه آخر یه شهربازی کوچیک و خوب هم داره که وسایلش مناسب سن شماست و قرار شد فردا شب بیاریمت. تو فود کورت اونجا شام خوردیم و بعد هم رفتیم اتاق، شما پیش من موندی  و بابا مسعود رفت استخر و وقتی برگشت شما خواب بودی.

صبح بعد از خوردن صبحانه رفتیم به سمت روستای کندوان، ماشینو تو پارکینگ گذاشتیم و رفتیم به سمت روستا، دیدن خونه های صخره ای و بچه ها و مردم روستا خالی از لطف نبود بعد رفتیم سمت هتل لاله کندوان و اونجا ناهار خوردیم و بعد هم برگشتیم هتل، کمی استراحت کردیم و بعد رفتیم امارت ایل گلی و کنار دریاچه پیاده روی کردیم شما خیلی دوست داشتی قایق سوارشی اما هم بارون گرفته بود و هم بابا گفت خطرناکه که سواربشی.

خلاصه برگشتیم هتل و البته رفتیم مجتمع لاله پارک، شمارو بردیم شهربازی و کلی ذوق کردی و من و بابا هم از خوشحالی گل پسرمون لذت بردیم.

از سالیان و هپی لند هم برای پسرعسلمون خرید کردیم و بعد هم به توصیه عمو محمد رفتیم رستوران ماهی خوب.

از بدو ورودمون به شهر تبریز اولین جایی بود که یه برخورد خوب می دیدیم من و بابا خیلی ماهی خور نیستیم ولی شما که میگو دوست داشتی و خوب هم شام خوردی من و بابا هم یه ماهی شیر و سالمون گرفتیم که البته خیلی هم نخوردیم.

 عزیز فریده هم که رسیده بود تبریز بهمون زنگ زد و بابا اسم هتلشو پرسید و شب رفتیم پیش عزیز و یه سری بهش زدیم و بعد هم اومدیم هتل و خوابیدیم.

 بعد از صبحانه هتل رو تحویل دادیم و راه افتادیم به سمت جلفا و آبشار آسیب خرابه. از پارکینگ تا آبشار باید یه مسافتی پیاده روی می کردیم که به دلیل شلوغی و نبود امکانات خیلی با روحیه ما سازگار نبود ولی به هرحال آبشار رو دیدیم و سریع سوار ماشین شدیم رفتیم به سمت جلفا.

تو مسیر کنار پل مرزی که بر روی رودخانه ارس بود ایستادیم و عکس گرفتیم و ساعت 6 بود که رسیدیم جلفا و چون توی مسیر تبلیغ پوشاک مکس رو دیدیم که تازه افتتاح شده بود دیگه تکلیف روشن بود تا رسیدیم منطقه آزاد یک راست رفتیم فروشگاه مکس و من و بابا تا 9:30 شب تو فروشگاه مکس در حال خرید بودیم.

برای شام هم رفتیم هتل امپریال جلفا که یک هتل خیلی خوب بود ولی متاسفانه بازهم سر سفارش غذا و تحویلش همون داستان هتل لاله رو داشت و تقریبا همه از سرویس دهی ناراضی بودن.

شب رو هم جلفا موندیم و صبح راه افتادیم به سمت بازار مرزی اونجا خریدهامونو انجام دادیم و بعد هم راهی شدیم به سمت کلیسای سنت استپانوس. مسیر کلیسا شیب خیلی تندی داشت و دیگه نفسمون بند اومد تا به خود کلیسا رسیدیم، کلیسا بسیار زیبا بود همه قسمتهارو بازدید کردیم و بعد خواستیم بریم سد ارس که بابا مسعود وقتی جاده اش رو دید گفت احتمالا خیلی طول بکشه و دیگه به جنگل ارسباران نرسیم.

این بود که رفتیم به سمت جنگلهای ارسبارن. کلی راه رفتیم تا وارد جنگلها شدیم ساعتای اول خیلی خوب بود ولی بعد انقدر طولانی شد که دیگه سرگیجه گرفته بودیم فک کنم خیلی عمیق جنگلا رو دیدیم از جلفا رفتیم داخل جنگل و از کلیبر اومدیم بیرون انقدر کوهارو بالا و پایین رفتیم که حالمون خراب شده بود.

به کلیبر که رسیدیم شام رو در هتل کلیبر خوردیم و بعد راه افتادیم به سمت تبریز به اهر که رسیدیم بابا خوابش گرفته بود و اقعا هم خسته بودیم و دیگه شب رو اهر موندیم و صبح هم ساعت6 حرکت کردیم به سمت تهران و ساعت 3 بود که رسیدیم خونه.

اولین بار بود که مسیری انقدر طولانی رو با ماشین سفر میکردیم ولی عالی بود و لذت بردیم شهر به شهر گشتیم و زیباتر از همه رود ارسی بود که همواره کنارمون بود و از دیدنش غرق لذت میشدیم.

مرسی از بابا واسه این سفر عالی، الهی همیشه تنش سلامت و سایه اش بالای سرمون باشه که خیلی ماه و مهربونه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)