تولد 35 سالگی بابا مسعود

تولد تولد 

بله بله تولد داریم، اونم از نوع تولد بابا مسعود.

مامان ساناز  تصمیم گرفت برای تولد بابا یک کت طوسی و یک کت کرم و یه کفش سورمه ای بخره که بابا برای عید با پسرش ست بشن. 

چهارشنبه 1 اسفند از شرکت رفتم تیراژه، یک کت کرم خوشگل برای بابا خریدم و یک کفش هم انتخاب کردم که کاملا شبیه کفش پسرم بود.

 بابا که عصری اومد دادم کتو پوشید و دیدیم بله... گشاده، به بابا گفتم تنبلی نکنه پاشه سریع بریم عوضش کنیم، سریع!!! اونم تو اسفند!!! اونم از شرق به غرب!!! ...

شما هم که طبق چند شب گذشته که رفتیم بیرون و شما رو هم با کاسکه برده بودیم گیر دادی و گریه کردی که کالسکتو ببریم بابا هم که منتظر ببینه سورناخان چه دستوری میده سریع کاسکه رو گذاشت تو ماشین و راه افتادیم.

خلاصه بعد از یک ساعت و بیست دقیقه رسیدیم. اول کت رو عوض کردیم و بعد هم بابا کفشو پوشید که من واقعا عاشقش شدم هم چرم بود و هم خیلی خوش دوخت و مهمتر اینکه با کفش سورنا جونم مو نمیزد.

خلاصه کفش رو هم خریدیم و راهی شدم به سمت خونه.

سه شنبه 14 اسفند هم ظهر که با بابایی و مامانی می اومدیم خونه رفتیم برای بابا یه ست پیراهن و شلوار خریدم که سورنا جونم به بابا کادو بده.

سه شنبه شب هم با بابا رفتیم هفت حوض و یک کت طوسی هم برای بابا خریدم و به این ترتیب لیست خریدها تولد به پایان رسید.

چهارشنبه بعداز ظهر که از شرکت برمیگشتم کیک تولد بابا رو خریدم و بعد هم اومدیم و منتظر شدیم تا بابا بیاد.

کادوی بابا رو بردی بهش دادی و بوسش کردی، بعد هم عزیز و خاله مریم اومدن و کیک بابا مسعود رو آوردیم و براش تولد گرفتیم. 

گل قشنگ من که عاشق مراسم کیک و شمع فوت کردن شده تا عکس بگیریم تمام کیک رو انگشت زد و خامه هاشو خورد. بعد از شمع فوت کردن بابا هم مراسم داشتیم با شما، که بیخیال    نمی شدی و هی باید شمع فوت می کردی.

عشق مامان، وقتی پشت کیک تولد بابا با شمع 35 نشسته بودیم دلم رفت، تو ذهنم تصور میکردم پسرم 35 سالش شده یه جوان تنومند و سروقامت، آقا و خوش اخلاق، اون روزها اوج روزهای خوب زندگی منه چقدر بهت افتخار میکنم سورنا جونم.

بابا مسعودِ سورنا تولدت خیلی مبارک. ان شالله همیشه تنت سالم باشه و لبهات خندون و دلت شاد و سایه ات بالای سر من و سورنا.