سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

اولین انتخاب لباس

1398/3/23 20:48
نویسنده : مامان ساناز
1,221 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم دیروز بعدازظهر  با خاله و غزل رفتی خونه مامانی و بابایی و مامان ساناز هم از سرکار اومد اونجا و قرار بود شب خونه بابایی بمونیم که صبح بریم خرید، از ساعت 9 به بعد مدام بغض کردی و گریه که بابا بابا ما هم سعی میکردیم حواستو پرت کنیم ولی خوب باز یادت می افتاد. شب موقع خواب هم گریه کردی و آخر غزل هم اومد پیشت و به جای بابا مسعود بعد از خوردن شیر غزلو بغل کردی.

الهی همه بابا و مامان ها تنشون سلامت باشه و سایشون بالای سر بچه هاشون.

امروز به اتفاق خاله سارا و غزل و مامانی و البته همکاری همیشگی بابایی رفتیم خرید. در حال خرید بودیم که یهو دست من کشیدی و بردی جلو یه لباس وایستادی گفتی این این گفتم اینو میخوای گفتی آه گفتم آخه جنسش خوب نیست آبجی غزل در گوشم گفت خاله خوبه لباس چاپیایی هم که خاله لادن برام میفرستاد همین جنسی بود و کلی می پوشیدمش خلاصه تصمیم گرفتم بخرم لباس اسپایدر من بود چون خاله لادن آخرین بارهم که اومد یه سرهمی اسپایدر من برات آورده بود و پاییزه بود و پوشیدیه بودی و از تنت در نیاورده بودی، واس همین از این لباسم خوشت اومده بود.

خلاصه از بین دو رنگ آبی و قرمز قرمز رو انتخاب کردی و همونجا داشتی لباستو در میاوردی که لباسی که انتخاب کردی بپوشی، که من و غزل مانعت شدیم.

اومدیم خونه و لباسو پوشیدی و اتفاقا هم جنسش خیلی خوب به نظر می اومد و هم خیلی بهت میومد پشیمون شدم گفتم کاش از اون یکی رنگ هم واست خریده بودم.

راستش تو انتخاب لباس عید و یا همین آخرین بار تو تبریز هم نظرتو می پرسیدم و انتخاب می کردی ولی این یکی کامل انتخاب خودت بود دستمو گرفتی و بردی جلوش.

من فدات بشم ماه آسمونم.

خیلی دوست داریم سورناخان جان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)