سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

تجربه های نو

1398/5/14 10:47
نویسنده : مامان ساناز
174 بازدید
اشتراک گذاری

آدما وقتی پدر و مادر میشن با آرامش خداحافظی میکنن.

وقتی بچه دار میشی صاحب موجودی میشی که هزارات هزار برابر بیشتر از خودت دوستش داری، علاقه ای که به بچه داری شبیه هیچ کدوم از عشقا نیست. در کنار همه لذتهای وصف ناپذیری که حس مادر بودن و پدر بودن داره گوشه دلت همیشه یه نبض نگرانی میزنه.

همیشه یه گوشه از دلت هست که متعلق به بچته و هیچ لحظه ای نمی ذاره از یادش غافل باشی و فکر میکنم این پروسه هر روز که میگذره با شدت بیشتری دنبال میشه چون به واسط رشد و ارتباطاتی که بین کودک و محیط اطراف شکل میگیره مادر و پدر ورودی های بیشتری به مغزشون میدن برای نگرانی و عاقب اندیشی و به همین علت خروجی ها هم شدت و شتاب بیشتری میگرن.

پسرکم مامان مریم همیشه میگه بچه ها هرچی بزرگتر میشن دردسرهاشونم بیشتر میشه، وقتی حامله بودم میگفتم کاش زودتر به دنیا بیای مامانی میگفت تا تو دلته راحتتری وقتی بدنیا میاد سخت تر میشه و راستم میگفت هر روز که میگذره هر روز که بزرگتر میشه دریچه جدیدی از چالش ها به روی ما باز میشه.

شاید یکی از بزرگترین چالش ها تو سن و سال شما گل پسرم از پوشک و شیر گرفتنه که مامانارو همیشه نگران میکنه و راستش یکی از بزرگترین نگرانی های منم بود چون مامان شاغله همش ذهنم درگیر بود که چطوری چند روزی مدام پیشت باشم و باهم تکرار کنیم و یادت بدیم که جیشت رو بگی، تو پست بای بای پوشک برات نوشتم که شما پسرخوبم چطور خودت پیش قدم شدی و مامان و بابا رو خوشحال کردی.

بعد از اون چالش پی پی رو داشتیم که حاضر نبودی از توالت فرنگی استفاده کنی و اغلب اوقات هم تمایل داشتی با مامان بری، خونه خاله سارا و زمانهایی هم که خونه نیستیم وقتی که آلارم پیف میدی پوشکت میکنیم تا راحت باشی.

آخرین روز تیرماه به همراه بابا مسعود پروسه پیف روی توالت فرنگی رو هم به انجام رسوندید و وقتی با صدای جیغ و خوشحالیتون اومدم داخل حمام دیدم بله دارید بای بای پی پی میکنید و شما هم کلی خوشحال بودی.

تا اینجا دوتا چالش بزرگ رو پشت سر گذاشتیم و چیزی که این روزها ذهنم رو خیلی درگیر کرده از شیر گرفتنه.

 اصولا بعد از 9 ماه شیر مادر به لحاظ تغذیه ارزش غذایی نداره ولی به دلیل آرامشی که به بچه میده بهتره تا 18 ماه ادامه پیدا کنه و قبلا از بیست ماه هم قطع بشه اما قطعا انجام این پروسه به توان و زمان چند روزه نیاز داره.

اول تصمیم داشتم برای تعطیلات عید که من و بابا هر روز پیشت هستیم این کارو بکنم ولی بابایی نذاشت گفت بچم گناه داره تو رو خدا این 17 روز که خونه ای حسابی بهش شیر بده.

تو این ماههایی که گذشته خیلی وقتا گفتم دیگه فردا اما باز نتونستم راستش وقتی موش میشی تو بغلمو ممه میخوری یه حس عالی دارم وقتی نارحتی وقتی گریه میکنی به ممه پناه میاری دلم نمیاد ازت بگیرمش تو هنوز خیلی کوچولویی برای تجربه از دست دادن چیزی.

بابا مسعود میگه فکر کنم باید اول مامان سورنا رو  ترک بدیم بعد سورنا رو. درستم میگه اول باید خودم کنار بیام و بعد بریم سراغ شما.

چند هفته پیش یه مطلبی خوندم راجع به اینکه نباید به یکباره بچه ها رو با چسب زدن و صبرزرد زدن به سینه از شیر گرفت چون اینطوری بچه ها احساس میکنن اونا کاری کردن که ممه اوف شده و دچار احساس بدی میشن و بهتر کم کم وعده های شیر رو کم کرد.

بهش فکر کردم ولی به نظرم راجع به شما پسر ماهم خیلی صادق نیست، چون شما وعده هات کم ولی با کیفیته یعنی وقتی مامان از سر کار میاد ممه میخوری و وقت خواب، اما تو همین دو سه نوبت هر بار بیست دقیقه تا نیم ساعت مشغولی.

اما این چند شبی که گذشت تجربه خوبی کسب کردم فعلا تونستم ممه خوردن تو رختخواب رو کات کنم و وقتی میریم تو تخت شما با روشهای دیگهای به خواب میری مثل دیدن فیلمهایی که دوست داری یا شنیدن قصه.

دیشب سومین شب بود که بدون شیر خوردن تو تخت خوابیدی و من خیلی خوشحالم، تازه دیروز هم از وقتی رسیدم اصلا سراغ ممه نگرفتی و دیگه تو کنسرت حاجیلی که به اتفاق خاله و غزل رفته بودیم چون آخرا حوصلت سر رفته بود و می گفتی بریم خودم بهت پیشنهاد ممه دادم که البته دیگه ولش نکردی تا آخر کنسرت.

امیدوارم بتونیم با کمک هم این اتفاق شیرین رو هم پشت سر بگذاریم، ان شالله ...

خیلی دوست دارم بهترینم.

پسندها (3)

نظرات (0)