جنگ خنده ریوندی
برای دیشب خاله سارا و عمو احمد زحمت کشیده بودن و برای جنگ خنده ریوندی بلیط گرفته بودن.
ما از خونه راه افتادیم و بابایی و مامانی هم با خاله سارا و عمو احمد اومدن، اول میخواستیم بریم شام بخوریم و بعد بریم داخل، اما انقدر تو خیابان فاطمی و نزدیک محل برگزاری تو ترافیک موندیم که کل تایممون رفت و دیگه عجله ای قبل از ورود چیپس و ماست خوردیم رفتیم داخل.
وای که خیلی برنامه عالی بود، کل تایم رو خندیدم و شما هم که حسابی کیف می کردی با موزیکی پخش میشد و می رقصیدی.
شب خیلی خوبی بود و کلی بهمون خوش گذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی