سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

و خدایی که همین نزدیکی است...

1399/4/17 12:20
نویسنده : مامان ساناز
266 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی وقتا خدا چیزهایی برات مقدر میکنه که از شوق نفست بند میاد، بدنت یخ میکنه و فقط میتونی بگی الهی شکرت.

این روزها حال من دقیقا همینه.

البته چند روز پیش هم که سجده شکر گذاشتم به اندازه الان خوشحال نبودم و فکر نمیکردم جریانات به وجو آمده اینطور پیش بره، الان دیگه دلم میخواد بپرم بالا و یک ماچ از لپ خدا بکنم.

ساعت به ساعت؛ لحظه به لحظه میگم الهی شکرت مهربون.

این روزها روزهای طلایی زندگی ماست و من بیشتر از همیشه ممنون لطف خدا هستم.

حاصل تمام روزهای سخت دانشجویی، تحقیق ها، شب بیداری و مقاله نوشتن‏ برای کنفرانس‏ها، مشاوره به سازمان های به نام و بزرگ، شد یک رزومه خوب و مجوز ورود به شرکتی که الان هستم.

م..نا برای من فقط یک محل برای کار نبود، یک آرمان بود که از دوران دانشجویی تمام فکر و ذکرم بود و حالا امروز با اتفاقات خوبی که در جریانه خوشحالم که خداوند من رو در این مسیر قرار داده. 

روزی برات تو وبلاگت مینویسم چطور این اتفاق خوب زندگی ما رو متحول کرد.

از آسمان خدا رحمت می بارد و می بارد و می بارد.

خدایا مرسی که همیشه کنارمی و بهترینهارو سر راهم میذاری، تا آخر این راه باهم باش خدای مهربونم.

الهی شکرت.

17 تیرماه 1399- 5047

پسندها (1)

نظرات (0)