سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

موقعیت بد

1399/7/28 12:12
نویسنده : مامان ساناز
153 بازدید
اشتراک گذاری

طبق روال هر شب بابایی تماس تصویری گرفت که ببینتت، شما هم داشتی با گوشی بابا کنار تخت فوتبال بزی میکردی، گوشی رو آوردم بابایی بهت گفت سلام پسرم چی کار میکنی بدون اینکه نگاه کنی گفتی سلام بابایی من تو موقعیت بدیم دارم فوتبال بازی میکنم حواسمو پرت نکن.

من و بابایی کلی خندیدیم دوباره مامانی که گوشیرو گرفت همینارو به مامانی هم گفتی. 

نفسم فدات بشم که با دلبریات حالمون خوب میکنی، از بازی آسیایی پرسپولیس که آل کثیر به خاطر حرکت نمایشی که انجام داده بود محروم شده بود و بابا مسعود برامون تعریف کرده بود یاد گرفتی گل که میزنی میدویی میای جلو ما چشماتو میکشی، عزیز بهت گفت این چیه؟ گفتی مثل آل کثیر

شبا موقع خواب میای رو دستم میخوابی اون یکی دستمم حلقه میکنی  دورت و بعد میگی افت افت (سفت سفت) بغلم کن، دیشب بهم میگی تو افت بغل نمیکنی بعد رفتی تو بغل بابامسعود خوابیدی و به من گفتی نگاه کن یادبگیر.

تا میبینی دارم بهت تذکر جدی میدم یا صدام رفته بالا میگی حواسم بهت هستا دستاتم به نشونه تهدید برام تکون میدی.

وقتی چیزی میگی که بعدش بهت میگم آفرین درست گفتی یا کار خوبی کردی با قیافه حق به جانب میگی حق بامنه؟ درسته؟ منم میگم بله همیشه حق با شماست.

اصطلاح مصلحتی این روزا هم بَشَم دیگه. بر اساس مصلحت تصمیم میگیری یا میگی خوب عیبی نداره منم بَشَم(بچم) دیگه یا میگی من دیگه بزرگ شدم.

نوشتن خاطرات و ثبت لحظاتت بسیار برام با ارزشه. وقتی برات مینویسم تمام اون لحظات یکبار دیگه از نظرم میگذره و حس خوبش در سراسر وجودم پخش میشه. 

یه زمانهایی پیش اومد که خسته شدم، انگیزم کم شد، اما به خودم گفتم باید ادامه بدم و حالا خوشحالم به خاطر تصمیمم، این صفحه متعلق به توست و تنها برای تو مینویسم.

چشم و فکر بد ازت دور و نگاه مهربان خدا مهمان تک تک لحظه هات.

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)