سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

شیرین زبانی

1400/3/21 17:17
نویسنده : مامان ساناز
142 بازدید
اشتراک گذاری

واقعا با حرفات حسابی حیرونمون میکنی پنجشنبه برات صبحانه آماده کردم و بهت گفتم بیا بشین بخور،  گفتی ببین مامان من نمیخوام صبونه بخورم و تو هم نمیتونی منو مبجور(مجبور)کنی.

هرشب باید برات کارتون دانلود کنیم هر دوره هم به یه چیزی گیر میدی الان دور باب اسفنجیه. تا گوشی میاد دستت میای میگی برام باب اسفنجی شلوار مکووی(مکعبی) دانلود یه وقتی هم که اون وسطا قطع میشه میگی وای باز اینرنت(اینترنت) ضعیف شد.

آشپزخونه : آپش شوونه

عیسی آل کثیر : تیسه آل اثیری (بازیکن مورد علاقه آقا سورنا)

شهریار مغانلو: شهریار لو/ شهریار پپولیسیا(پرسپولیسیا)

یه وقت یه کاری که ازمون میخوایو میگیم الان وقتش نیست انجام نمیدیم میگی بابا/ مامان واقعا ناامیدم کردی، خونه خاله هو وقتایی که نمیخوابی یا بیش از حد شیطنت میکنی به خاله میگی خاله ناامیدت کردم.

با هیجان که کاریو انجام میدی بعد میای میگی مامان غافلگیرت کردم؟

تازگیا همه چیو باید خودت انطباق(انتخاب) کنی، مرتب رو گوشی من دیجی کالا باز میکنی و اسباب بازی و چیزای دیگه که میخوای انطباق میکنی.

چند شب پیش هم توماشین میگفتی یه نقشی تو مافیا هست که من نمیتونم اسمشو بگم.

(رو روو گی) که من فقط گیر آخرشو فهمیدم.

گفتم گروگان گیر، گفتی آهان همون.

چند روز پیش داشتی برای بابایی و مامانی گزارش فوتبال میکردی گفته بودی پُختُدال مامانی و بابایی نفهمیده بودن چندبار تکرار کرده بودی آخر رفته بودی سمت یخچال که پرتقال بیاری که مامانی فهمیده بود و گفته بود فهمیدم کشور پرتغال رو میگی.

این مدل صدا کردنت که دیگه هممونو کشته، میگی خامون(خانوما) آقامون (آقایون) همه برای ایران.

گزارش فوتبالتم اینجوری شروع میکنی: به نام خدای مهربان،  سرزمین ایران و بعدم ادامه بازی رو گزارش میکنی یه تیکه کلام بامزه هم تو گزارش فو تبال داری:  عشق کار خودشو کرد- عشق کار خودشو کرد و انقدر با عشق میگی این جمله رو که ماهم کلی عشق میکنیم.

موقع خواب برامون مسابقه بغل کردن میذاری که هرکی زودتر دستشو بیاره بالا برنده هست و تو بغل اون میخوابی بعدم میگی ما یه خاوِواده ایم(خانواده ایم) انقدرم  مسابقه رو تکرار میکنی و جرزنی میکنی تا بغل هرکسی که دوست داری بخوابی که اکثر شبا انتخابت بابامسعوده و میری بغلشو میگی بابا سفت سفت بغلم کن.

یه شبایی هم که من ناراحت میشم و با نارحتی میگم خوب باشه برو بغل بابا بخواب میگی مامان از این احمق بازیا درنیار دیگه!!!!! و من متعجب و حیران از این زبان شما.

الهی دورت بگردم من زندگی، عشق.

چشم و فکر بد ازت دور و تنت سلامت و لحظه لحظه هات پر از نگاه قشنگ خدا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)