سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

پاک پاک

1398/8/27 14:37
نویسنده : مامان ساناز
142 بازدید
اشتراک گذاری

عشق خان جان من الان یک هفته هست که پاک پاک و لب به ممه نزده.

جمعه شب وقتی خوابت برد نزدیکای صبح خواستم بهت شیر بدم با اینکه خواب بودی گفتی نه نه تلخه. گفتم نه تلخ نیست بخور و شماهم حسابی شیر خوردی و مامان ساناز هم به آرامش رسید. شنبه تا با بابا رسیدی خونه من و مامانی رفتیم فیزیوتراپی و شما هم رفتید خانه بازی و شب برای خوابیدن داستان داشتیم و دوباره سوال و جواب راجع به تلخی ممه اما کم کم خوابت برد و نزدیک صبح هرکاری کردم ممه نخوردی.

وقتی میومدی نزدیکم سرتو روی سینم میذاشتی ممه رو ناز میکردی میگفتی ممه دوست دارم دوست دارم و منم گریه ام میگرفت یا سرتو میآوردی نزدیکش میگفتم نخوریا تلخه میگفتی نه بوس بوس بعد ممه رو بوس میکردی یا میگفتی بو بو ممه رو بو میکردی و سرتو میذاشتی روش.

یکشنبه هم وقتی خوابت برد بهت ممه دادم ولی آخرین شبی بود که ممه خوردی. دوشنبه سرت به بابایی و مامانی گرم بود که خونمون بودن و موقع خواب هم کلی بی قراری کردی اما بابا مسعود بغلت کرد و برات لالایی خوند تا خوابیدی و از سه شنبه هم که رفتیم مسافرت تو روز یه وقتایی لج ممه داشتی اما شبا انقدر خسته بوی که راحت میخوابیدی.

دورت بگردم شیر مرد من.

همکارام میگفتن وای چقدر طولش دادی تازه این پروسه تموم شه باید بری سر از پوشک گرفتن منم یه جوری با افتخار میگفتم نه بابا از 22 ماهگی از پوشک گرفتمش البته ما که نه خودش گفت و دیگه نذاشت پوشکش کنیم.

وقتی نگاه میکنم به همه روزهایی که با هم گذروندیم سرمو رو به آسمون میگیرم میگم خدایا خیلی ممنونم الهی شکرت، پسر خوب و قوی من با اینکه مامان ساناز کارمند بود تایم طولانی در روز پیشت نبود اما خدارو شاکرم که خاله برات بهتر از من مادری کرده و انقدر خوب و آقا هستی که همه سختیها رو باهم آسون میکنیم و ازشون میگذریم.

الهی شکرت، خدایا گل پسرمو به خودت سپردم محافظش باش مثل همیشه.

پسندها (3)

نظرات (1)

❤️Maman juni❤️Maman juni
30 آبان 98 3:39
😘