روزانه های ما
هروقت که بغلت میکنم شبا که روتو میکشم خیره مشم تو قدوقامتت و بعد از خودم میپرسم کی انقدر شدی؟
سورنا من عاشقتم، تو این دنیا هیچ چیز و هیچ کس به اندازه تو برام لذت بخش نیست و آرومم نمیکنه، جنس دوست داشتن تو با همه فرق میکنه.
وقتی صدام میکنی مامان قشنگم، مامان نازنینم دلم قنج میره. تو شیرین ترین حس دنیای منی.
این روزا برای هرکاری که میخوای برات انجام بدیم یه اشاشه هست میذاری اول جمله مامان اشاشه هست کمرمو بخارونی؟
از وقتی ممه به کلی قطع شده تا گریه میکنی خودت میای میگی ممه بدم بخورم ساکت شم، اخه شب زلزله که ترسیده بودی و گریه میکردی ممه دادم بهت که آروم شی از اون شب یاد گرفتی.
هرکاری برات انجام میدیم میگی ممدونم. به خاله گفته بودی آله ممدونم منو بردی جیش کنم.
دیشب موقع خواب بهم میگی مامان من یه مشکلی دارم گفتم چی مشکلت پسرم گفتی گوشی تو رو دوست ندارم گفتم خوب خیلیم خوبه که گوشی منودوست نداری پفتی نه مامان دوش تون(گوش کن) من آی پده ازلو دوست دارم.
بیچاره غزل... یعنی نمیدونم دیگه باید اینجاها که میرسه چی بگم...
یک لحظه رفتم اون دور دورا روزهای خوشگل بچگی دیوارای خونمون که سیمان سفید بود و یک متر پایینش کاشی های بزرگ تخته ای خورده بود هرکدوم از دیوارا میشد کلاس درسه یکی مون تخته یکیمون و روش با گچای رنگی نقاشی میکردیم.
وچقدر هم برای اون گچای رنگی ذوق میکردیم. حالا دنیای دیجیتال شما انقدر بزرگ شده که تبلت خودتو دوست نداری و آ یپد غزلو دوست داری. پسر شیطون و بلای من.
الهی چشم و دل و فکر بد ازت دور باشه که تو سراسر زیبایی خدایی.