سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

دلگرمی مامان ساناز

1399/3/15 23:57
نویسنده : مامان ساناز
137 بازدید
اشتراک گذاری

خوب... 

دوباره مامان ساناز کلی کار برای خودش تراشید.

تو بهمن سال پیش تمام کارهای تولدتو انجام داده بودم، که نزدیک تولدت با حجم کاری که تو شرکت دارم خیلی اذیت نشم اما وقتی دیم لباسای خوشگل عیدتو نشد بپوشی و دیگه هم اندازت نمیشن تصمیم گرفتم تم تولدتو عوض کنم.

البته اینم بگم لباسی که برای تولدت هم برات خریده بودم یک کم بزرگ بود و امید داشتم که تا تولدت اندازت بشه که نشد، خلاصه همه این داستا سبب شد تا برم دنبال یک تم جدید و سازگار با رنگ لباس عیدت.

اما خوب این کار خیلیم برای مامان ساناز سخت نیست چون همه کارا رو خودش انجام میده و نیاز به کمک و ایده کسی نداره و با چندروزی فکر و کشیدن طرح نهایی ان شالله تا هفته بعد همه کارا رو جمع میکنه.

عصری ازم می پرسی مامان تولدمه گفتم بله پسرم دوست داری کیا بیان تولدت میگی آله(خاله) ازل(غزل) عموامد(احمد) 

گفتم پس مامانی بابایی چی فکر کردی گفتی بیان ولی بابایی ماشین بیاره بعدش ما مامانی رو نبریم اینجا بمونن گفتم عزیز چی گفتی عزیزم بیاد دیگه بعد از اون هرکی رو که میگفتم با ریتمی که ازت سوال میکردم میگفتی نه، کلی از اداهات من و بابا خندیدیم.

بعدشم گفتی مامان من عموامد(احمد)و ایلی(خیلی) دوست دارم. داشتم برای بابا ناصر تعریف میکردم بابایی گفت خوب حق داره وقتی که سارا و احمد برای سورنا میذارن تو و باباش نمیذارید و واقعا هم بابایی راست میگه. درسته من و بابا از وقتی میرسیم خونه کنارتیم و باهات تایم میگذرونیم اما وظیفمونو انجام میدیم اما خاله سارا و عمو احمد و غزل بهمون لطف میکنن.

مامان ساناز و بابا مسعود واقعا نمیدونن چطور باید این زحمات و مهربونیهاشونو جبران کنن.

اگر تعطیلات دو سه روزه باشه و چند روزی نری خونشون بهم میگی مامان میشه بری سر کار برم اونه آله(خونه خاله) و من خداروشکر میکنم که انقدر کنارشون خوشحالی.

سورنا اگر خاله سارا نگهداری از شمارو قبول نمی کرد اگر عمو احمد و غزل انقدر مهربون نبودن قطعا دیگه سرکار نمی اومدم چون اصلا دوست نداشتم به اجبار کار من مهدکودک بری. 

واقعا آسیب هایی که بر روح و روان بچه ها به این دلیل وارد میشه هیچ وقت از بین نمیره و حتی وقتی بزرگ هم میشن در رفتارشون به خوبی مشهوده. 

الهی شکر که من خواهر و شوهرخواهر به این مهربونی دارم که همیشه دلم به حضورشون گرمه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)