سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

سوپرایز ویژه بابامسعود

1399/8/11 22:45
نویسنده : مامان ساناز
206 بازدید
اشتراک گذاری

امروز نقاشیتو بردم واحد منابع انسانی تا هم نقاشی رو تحویل بدم هم تشکر کنم بابت برگزاری مسابقه، برای مدیرمون تعریف کردم که چه داستانها داشتیم سر این نقاشی وقتی نقاشیتو دید گفت خیلی عالیه آفرین به آقا سورنا و آفرین به بابا و مامانش که انقدر صادقند و وقت گذاشتن که خود سورنا این کارو انجام بده.

گفت ایشون حتما جایزه داره و بعد بقیه نقاشی رو هم بهم نشون داد وگفت که برای انتخابشون منم کمک کنم ولی قبول نکردم چون خودمم ذینفع بود که ایشون دوباره تاکید کرد که نقاشی آقا سورنا علاوه بر رنگ بندی و زیبایی به خاطر صداقت از همین حالا انتخاب شده ودیگه مشکلی برای داوری من نیست ولی بازم قبول نکردم و گفتم من دلم نمیاد انتخاب کنم از نظرم باید همشون جایزه بگیرن که ایشونم گفتن روی پیشنهادم فکر میکنن.

عصری که رسیدم خونه و ورزش کردم شما و بابا مسعود اومدید بابا شما رو گذاشت تو و خودش رفت پایین و تا داشتیم با هم حرف میزدیم دیدم بابا با یه دسته گل خوشگل اومد خونه و دادش به منو و گفت برای همه زحماتت ممنون.

گفت فقط ببخشید یک کم بی طراوته صبح خریدم گفتم وا چرا صبح؟ گوشیشو آورد بهم نشون داد و گفت دیروز کوک کرده بودم که امروز که قرار برای تولدای شرکت گل بفرستن یک دسته گلم برای تو سفارش بدم.

ازش تشکر کردم و تا گفتم بیا ببوسمت، دیدم شما زودی از بغلم پاشدی و شروع کردی بوس کردن. بابا گفت با من بود نه با شما، گفتی نخیر بوس منو میخواست.

بابا مسعود گفت مامانش قول داده کارای پاییزکشو انجام بده. بابا رفت بیرون و من و شما هم رفتیم سراغ کتاب پاییزک، دورت بگردم که با اینکه تا حالا کلاس درس و معلم ندیدی انقدر خوشگل ژستشو میگیری همش بهم میگفته آقای ممندس، میگفتم سورنا اینجا کلاس نه باید بگی مهندس باید بگی خانم معلم میگفتی منم همینو گفتم و دوباره میگفتی آقای ممندس...

چند صفحه ای رو باهم کار کردیم جدا خداروشکر میکنم با اینکه خیلی حوصله رنگ آمیزی نداری ولی مفاهیم به خوبی بلدی و هرچیزو تا یک بار میگم سریع یادمیگیری، دیشب با تصاویری که توی کتابت بود خیلی سریع قصه درست کردی و رفتی جلو کلاس ایستادی و برای همه تعریف کردی.

دیگه باباهم که اومد گفتم شام بخوریم که اعتراض کردی و گفتی امشب فوتبال بازی نکردیم و بابا مسعود هم گفت راست میگه و رفتی توپتو آوردی و مثل هر شب مشغول بازی شدید...

الهی همیشه شاد و سلامت باشید عزیزای دلم.

چشم و فکر بد ازتون دور و نگاه مهربان خدا مهمان تک تک لحظه هاتون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)