جایزه مسابقه نقاشی
چهارشنبه اعلام کردن که از ساعت 4:30 تا 5 برای گرفتن جوایز مسابقه نقاشی بریم دفتر اداری و البته طبق پیشنهاد من برای همه جایزه خریده بودن.
سرویس ما هم که معمولا 4 حرکت میکنه، اتفاقا اون روز برای ساعت 3:30 برای مامان یک جلسه گذاشته بودن و به همین خاطر با سرویس هماهنگ کردیم که دیرتر بیاد، جلسمم که 4:15 تموم شد سر زدم واحد اداری و دیدم جوایز آمادست و جایزه گل پسر زیم رو تقدیم کردن.
کلی از جایزت ذوق کردم وقتی عصری با بابا اومدید خونه جایزتو نشون بابا دادم و بابا مسعود هم کلی اصرار داشت که همون موقع بهت بدم اما گفتم یکشنبه به خاله شقایق سفارش مینی کیک مرد عنکبوتی داده بذار فردا شقایق اونم بیاره و براش جشن بگیریم.
امروز صبح تا چشماتو باز کردی گفتی مامان پس جایزم چی شد؟ منم گوشی رو برداشتم و گفتم اس ام اس اومد و نوشته با تشکر از آقای سورنا فارسی که در مسابقه نقاشی شرکت ... شرکت کرده اند جایزه شما ارسال گردید و تا ساعاتی دیگر به دست شما میرسد.
ظهرم خاله شقایق کیکت رو آورد و نذاشتم ببینی و دوباره بعد از ناهار پیگیر جایزه شدی گفتم تا بخوابی و بلند شی جایزت رسیده، از خاله شقایقم پرسیدی کیکم کو؟ گفت یادم رفته بیارم عصری برات می فرستم. بهش گفتی از دست تو...
ساعت 4 بود که خوابیدی و ساعت 6 یهو بیدار شدی بدون هیچ حرف و سخنی اومدی بیرون و گفتی پس جایزم کو؟منم بوست کردم و گفتم جایزتو آوردن برو تو اتاق و چشمات ببند و بعد بیا بیرون تا ببینیش.
اول که اومدی بیرون کیک و دیدی و ذوق کردی گفتی پس جایزم؟ گفتم ایناها مامان کنار کیکت تو مشماست و بعد بازش کردی و لباس مرد عنکبوتی رو دیدی و سریع پوشیدیش.
از همون لحظه هم گفتی آدم بد شید من بیام بگیرمتون...
طبق معمول که باید مراسم تولد کامل برگزار بشه برات شمع روشن کردیم و کیک بریدم و بعدم مشغول بازی شدی.
اینم از جایزه نقاشی و حاصل زحمتی که کشیدی.
البته که دست شرکت مامان ساناز هم واقعا درد نکنه که ایام عیدی حسابی خوشحالتون کردن برای دختر خانوما لباس دختر کفشدوزکی و برای آقا پسرا مرد عنکبوتی خریده بودن.
الهی همیشه حال دلمون خوب باشه.
تنمون سلامت و روز و روزگارمون خوش.
اعیاد محمدی برای من خیلی عزیز هست. روز میلاد حضرت محمد سالگرد عقدمونه و روز مبعثش هم سالگرد ازدواجمون...
الهی همیشه کنار هم شاد و سلامت باشیم.
چشم و فکر بد ازمون دور و نگاه مهربان خدا مهمان تک تک لحظه هامون.