سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

روز مادر سال 1400

1400/11/5 12:08
نویسنده : مامان ساناز
173 بازدید
اشتراک گذاری

چند هفته پیش قرار بود یه برنامه گل گشت با حضور بچه ها و پرسنل از طرف شرکت داشته باشیم که به خاطر برودت هوا کنسل شد. وقتی برنامه روز زن امسالمون اعلام شد تصمیم گرفتم با خودم ببرمت که اگر اون برنامه اجرایی نشد ناراحت نشی. شنبه شب رفتیم خونه عزیز و کادو و کیکشو دادیم چون فردا برنامه امون به خونه باباینا نزدیکتر بود نمیشد تو اون ترافیک روز مادر تا خونه بیایم.

راستش چون تا حالا این مسیرو با من نیومده بودی خودم هم خیلی نگران بودم، از طرفی بابایی و خاله ول کن نبودن و میگفتن نبرش، اما واقعا تصمیم گرفته بودم اون روز رو باهات تجربه کنم. خودتم خیلی خوشحال بودی بهت گفته بودم قرار بریم سینما و کلی برای دیدن سینما ذوق داشتی و به بابا مسعود گفتی بابا من تا حالا توی همه عمرم سینما نرفتم راستم میگفت دو سالت بود که کرونا اومد و همه چیز تعطیل شد قبل از اونم که خیلی برای سینما رفتن کوچیک بودی.

خلاصه به بابایی اطمینان دادیم که همه چی تحت کنترله و مابقیشم به خدا سپردیم از شب قبل لباساتو آماده کردم و صبح نیم ساعت زودتر از همیشه بیدار شدم اول خودم آماده شدم  بعد شمارو آماده کردم.

صبح لباساتو که تنت کردم بیدار بودی و خیلیم خوش اخلاق، فقط گفتی راه نمیام بابا بغلم کنه، بابا مسعودم بغلت کرد و گذاشتت تو ماشین به آقای ... گفتم ما امروز مهمون ویژه داریم هرچی دیر برسیم هم اشکالی نداره فقط آروم برید، بعد رفتیم بقیه همکارامو سوار کردیم هر کدوم سوار ماشین شدن بهشون سلام کردی و بعدم گفتی مامان چقدر خونه دوستات به ما نزدیکه گفتم بله به خاطر همین همه بایک ماشین میریم دیگه.

تو تمام مسیر هم بیدار بودی نزدیکای شرکت بود که خوابت برد همکارام که پیاده شدن آقای ... زحمت کشید و ما رو برد خونه عمه مریم، آخه به خاطر قوانین شرکت اجازه ورود بچه ها رو نمیدن، خوب به هرحال محیط ما صنعتیه و مخاطرات خاص خودش رو داره.

برای همین قرار گذاشته بودیم تا جلسه ما با مدیرعامل برگزار بشه خونه عمه بمونی و بعد ک خواستیم بریم بیرون بیام دنبالت.

شما رو گذاشتم و بعد برگشتم شرکت و با آقای ... قرار گذاشتیم من از شرکت بیام خونه عمه و ایشون هم بیان اونجا و بعد راهی بشیم سمت شرکت. مراسم ما که تو شرکت تموم شد راه افتادم و به عمه هم زنگ زدم که شمارو آماده کنه.

وقتی رسیدم با آرمان جلو در بودید منم سریع رفتم بالا و روز زنو به عمه تبریک گفتم و گلشو دادم و اومدم.

همه با هم راهی شدیم به سمت ایرانمال.

وقتی رسیدم تا سانس سینما شروع بشه بخش های مختلف رو گشتیم و بعد هم رفتیم سینما تو این فاصله ندا هم رفت سام رو آورد که با هم بهتون بیشتر خوش بگذره.

تا وارد سینما شدیم از تعجب دهنت بازموند و گفتی واای چه بزرگه، به آهنگها هم که میرسید با هم دست میزدیم خوبیشم این بودکه تو سینما فقط خودمون بودیم آخه اون موقع روز کسی نمی اومد سینما!!

بعد ازدیدن فیلم رفتیم برای خوردن ناهار و از اونجا هم من و شما اومدیم سمت خونه بابایی و بقیه هم با سرویسا رفتن خونشون.

انقدر دیگه خسته شده بودی که تا نشستی تو ماشین خوابت برد.

دم خونه باباینا که پیاده شدیم گفتی من امروز نمیرم کلاس ریاضی منم به شیماجون پیام دادم که امروز از صبح با من بودی و خسته ای ولی 20دقیقه که گذشت اوکی شدی گفتی مامان اینترنتمو وصل کن برم کلاس ریاضی.

سر کلاست بچه ها روز زن رو به شیماجون تبریک گفتن شما هم سریع ویستو وصل کردی گفتی خانوم مللم اگه آدرس میدادید براتون کیکم میفرستادیم یعنی همه هنگ مونده بودیم از این حرفت.

شب عمو احمد و بابا مسعود هم اومدن و بعد شام نوبت کادوها شد اول کیک و کادو خاله سارا رو دادیم که خیلی خوشحال شد و بعدم هدیه و کیک مامانی رو.

امیدوارم تونسته باشیم گوشه کوچیکی از زحمات خاله سارا و مامانی رو تو این روز که به نامشون بود جبران کنیم. هرروز خدارو به خاطر داشتنشون شکر میکنم از اینکه انقدر خوبن که با اطمینان شمارو بهشون میسپرم و با خیال راحت میرم سرکار، از اینکه انقدر مهربونن که همیشه تو روزای خوب و بد کنارما بودن. از اینکه دغدغه شون آرامش و سلامت ماست هر لحظه خدارو شاکرم.

امسال برای من روز مادر متفاوت از سالهای پیش بود، اولین باری بود که معنی و مفهومش رو میفهمیدی چند روز مونده بود به روز مادر بهم گفتی مامان میخوام برات کلی کادو قشنگ و گلای رنگارنگ بخرم. بعدم به بابا گفته بودی براش یک دستبند و گل و عطر و کیل و گوشواره و گردنبند بخریم.

شبی که رفته بودیم روژا برای خاله خرید کنیم بعد از اینکه خرید من تموم شد به من گفتید بشین و بابا رفتی برام کادو خریدی و شب بعد از خونه باباینا مراسم روز مادر تو خونه ما اجرا شد.

مرسی پسر کوچولوی نازنینم، مرسی بابا مسعود مهربون.

آرزو میکنم همیشه شاد و سلامت باشیم و کنار هم بهترین روزها رو سپری کنیم.

پسندها (1)

نظرات (0)