سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

روز پدر 1400

1400/11/25 15:48
نویسنده : مامان ساناز
276 بازدید
اشتراک گذاری

برای روز پدر از قبل هدیه های بابا مسعود و بابا ناصر رو خریده بودیم.

هدیه بابا ناصر و مامانی چون مثل هم بود روز مادر که هدیه مامانی رو دادیم هدیه بابایی رو هم دادیم، هرچند که کاش نداده بودیم چون سبب ساز یک اتفاق بد بود البته که کلی خداروشکر کردیم که آسیبی به بابایی نرسید اما همه چند ساعتی تحت فشار عصبی بودیم.

خلاصه چند روز بعد از اون اتفاق دوباره با خاله رفتیم و برای بابایی هدیه خریدیم و زودتر تقدیمش کردیم.

برای بابا مسعود هم لباس و عطر خریده بودم و آماده گذاشته بودم و برای شما هم از قبل لباس و کتاب خریده بودم.

خاله سارا دیشب یادآوری کرد که معلمت گفته برای فردا چوب بستنی و کاغذ رنگی مشکی ببری و منم گذاشتم تو کیفت، ظهر امروز دیدم غزل عکسای قشنگتو برام فرستاد و کلی کیف کردم بعدم تو گروه پرسپولیسی که ساخته بودی به بابایی و عمو احمد و بابا مسعود تبریک گفتی.

 جالب بود همه هم در جواب به شما تبریک میگفتن  و عصبانی میشدی میگفتی مگه روز تودته(کودکه).

شبم که اومدید خونه هدیه بابا و شمارو بهتون دادم و بوسیدمتون، میخواستیم بریم خونه بابایی که مثل همیشه که بابایی بیشتر به فکر آرامش ماست گفت اصلا تو این ترافیک نیاید و بمونید خونه و کاراتونو بکنید.

الهی شکر به خاطر مردهای مهربونی که تو زندگیم هستن.

خدا رو لحظه به لحظه به خاطر وجود بابایی، بابا مسعود و پسر نازنینم و عمو احمد که همیشه برادرانه کنارم بوده شکر کردم. الهی تنتون سلامت و دلتون شاد باشه.

الهی آرامش مهمان قلب مهربونتون باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)