سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

آزمون ورودی مدرسه

1400/12/21 15:31
نویسنده : مامان ساناز
236 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از پیش ثبت نامایی که انجام داده بود از چندتا مدرسه زنگ زدن و یکیکشونو که تو پاسداران بود رفتم.

اما خوب هدف فقط آشنایی بود برای ثبت نام اصلی باید جایی ثبت نامت میکردیم که به خونه خاله نزدیک باشه تا خاله راحت بتونه زحمت رفت و آمدتو بکشه.

واسه همین باید میرفتیم سراغ مدارس منطقه 8، قطعا سر زدن به مدارس و آموزش پرورش تو این تایم خیلی مشکل گشا نبود تا یاد دوست غزل افتادم که مامانش آموزش و پرورش منطقه 8 کار میکرد و به غزل گفتم سریع آمار مدارس رو ازش بگیره. سه تا مدرسه رو معرفی کرده بود و گفته بود خوبه صبح داشتم سایت مدارس رو چک میکردم که غزل دوباره پیام داد و گفت دوستم گفته مامانم باز پرس و جو کرده مدرسه پیشرو از همه بهتره اگر بتونه قبول بشه.

از سه تا مدرسه ایی که معرفی کرده بودن یکی اش که اصلا با اصول ما جور نبود و پیش ثبت نام انجام ندادیم ولی دوتا مدرسه دیگه رو ثبت نام کردم.

بعد از چندروزی از طرف مدرسه ایی که مامان دوست غزل گفته بود خیلی خوبه، چند تا فیلم معرفی مدرسه ارسال شد و بعد هم برای روز دوشنبه 16 اسفند برات وقت آزمون گذاشتن. قرار شد با بابا بری برای آزمون، تو اون روز به 40 نفر وقت آزمون داده بودن. بابا مسعود که اومده بود دنبالت گفته بودی بابا دلم یه جوریه بابا هم گفته بود باید الان هیجان داشته باشی و خوشحال باشی بعدم داری میری بهت خوش بگذره اصلا نگران نباش.

مدرسه که رسیده بودید اول فوتبال بازی کرده بودید و هم پنالتی زده بودید هم گلر ایستاده بودی. که یک گل زده بودی و یه توپ هم گرفته بودی، بعدم رفته بودید تو گلخونه گیاه کاشته بودید، بعد تو آزمایشگاه با میکروسکوپ کار کرده بودید و بعد هم کاردستی و نقاشی وکار با کامپیوتر و آخر نوبت رسیده بود به مصاحبه.

با بابا مسعود رفته بودی تو اتاق و یه آقایی ازت سوال پرسید که اگر یک کیف پول رو زمین پیدا کنی چیکارش میکنی گفتی هیچی گفت برش نمیداری گفتی نه گفت حالا فکر کن برش داشتی بعدش چیکار میکنی گفتی میدم به صاحبش ایشونم گفت آفرین.

بعد گفتن شعر بلدی بخونی گفتی بله و شعر رنگین sing a rainbow رو که تو مهد یادگرفتی خونده بودی و بعد ایشون گفت براوو بازم بلدی بخونی گفتی بله بعد شعر one little teddy bear رو خوندی بعدش ازت پرسیدن بازم شعر یا داستان بلدی گفتی نه، حالا اومده بودی خونه گفتم خوب چرا گفتی بلد نیستم گفتی من صبح به غزل گفتم اگر گفتن شعر فارسی بخون ایرانو بخونم غزل گفت نه زشته، گفتم نه مامان میخوندی خیلی هم این ترانه ایران سالار عقیلی قشنگه گفتی نمیدونم من دیگه به حرف غزل اعتماد کردم نخوندم یعنی مُردم از خنده و اعتمادی که کرده بودی.

بعدم ازت جمع و تفریق ریاضی پرسیده بودن که تند تند همه رو جواب دادی. بعد یه سری عدد گفتن و ازت خواستن عینا تکرار کنی که تا 5 رقم رو خوب گفتی ولی شش تا که شد دیگه همه رو نگفتی بعد یکسری جمله گفتن و گفتن بعدشون تکرار کنی و برام جالب بود با اینکه خیلی سریع گفته میشد خیلی خوب برداشت و درکی که از هرجمله داشتی میگفتی.

خلاصه کلی بابا کِیف کرده بود، منم فیلم رو دیدم بیشتر کِیف کردم. از بابا هم اونجا دوتا آزمون گرفته بودن و منم که حضور نداشتم گفته بودم برم تو سایت و به سوالات تا جمعه جواب بدم و قرار بود نتایج شنبه اعلام بشه.

جمعه شب یک ویدئو از طرف مدرسه ارسال شد که مدیر مدرسه توضیح داد برای ورودی پیش و کلاس اول اولین آزمون 5 اسفند بوده و 30 نفر انتخاب شدن و 10 نفر ظرفیت مونده که از آزمون دوم که 16 اسفند برگزار شده این ده نفر انتخاب میشن و اسمشون فردا اعلام میشه و سایر نفرات هم که اسمشون نیست تو مدارس دیگه موفق باشن.

شنبه از صبح دلشوه داشتم مدام سایت مدرسه و گوشیمو نگاه میکردم ولی خبری نبود زنگ زدم به بابا و گفتم خیلی نگرانم اگر اینجا نشه چیکار کنم بقیه مدارس هم که ثبت ناما تموم شده بابا مسعودم طبق معمول همیشه با آرامش و خنده گفت چرا قبول نشه حتما قبول میشه از پسرمن کی میخوان باهوش تر انقدر قشنگ جواب داده، یعنی این اعتماد به نفس بابا و البته شما منو کشته دیگه، گفتم باشه.

ساعت 1 بود که به بابا گفتم زنگ بزنه مدرسه بپرسه بابا هم پرسیده بود و گفته بودن تا 1 ساعت دیگه اعلام میشه، 1:30 داشتم دوباره سایت مدرسه رو چک میکردم که همون لحظه نتایج رو گذاشتن با عجله اسمارو نگاه کردم و اسمت رو دیدم چشمام خیره مونده بود به صفحه، قلبم از ذوق تندتند میزد. الهی قربونت بشم پسر گل من.

سریع زنگ زدم به بابا گفتم و بعدش هم به خاله و خودت، کلی ذوق کردی دیگه زنگ زده بودی به بابامسعود بعد بابایی، مامانی، عمو احمد، عزیز فریده خاله میگفت انقدر خوشحالِ آهنگ تولد گذاشته داره میرقصه.

دوشنبه هم میریم برای ثبت نام، ان شالله که برات خیر باشه چیزی که نظرمو تو این مدرسه جلب کرد با اینکه هنوز فضای مدرسه رو ندیدم این بود که پولکی نبودن که بخوان به صرف پول ثبت نام کنن و واقعا بچه ها رو ارزیابی کرده بودن از 120 نفری که ساعت و روز آزمون داده بود کلا 40 نفر انتخاب شدن تا تقریبا همه از یک سطح باشن اینطوی احتمالا اموزش بهتر پیش میره،

هرچند هرروز که میگذره استرسم بیشتر میشه اما امیدوارم همه چی خوب پیش بره و تو مدرسه ات شاد و خوشحال باشی. 

تنت سلامت جون دلم، لبات خندون و عاقبتت به خیر.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سایهسایه
22 اسفند 00 19:10
الهی عزیزم❤❤❤
بچه کنکور گذرونده😂
موفق باشه
قبولیش تیزهوشان و کنکور😃😃
مامان ساناز
پاسخ
ممنونم