سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

مادرانه* مادرانه هایم تقدیم تو باد

1396/3/31 23:10
نویسنده : مامان ساناز
1,261 بازدید
اشتراک گذاری

جان جانانم، امشب که برات می نویسم نمیدونم قراره تا چند روز دیگه به دنیا قدم بزاری، دلم می خواد حرفهایی که روزها و شبها تو ذهنم با تو تکرار کردم برات ثبت کنم، قرار ما برای 10 تیرماه بود اما من اعتقادی به این قرارها ندارم و ایمان دارم تو در هر لحظه ای که خداوند مقدر کرده سهم من خواهی شد.

بهترینم، نازنینم، دردانه ام، پسرم...

این روزهایم همه بهاری است، بهاری که می گوییم یعنی بی ثبات...

 گاهی ابری و گاهی آفتابی.

لحظه ای سرشار می شوم از حس لمس وجودت، از حس در آغوش داشتنت، از حس بوییدنت... و لحظه ای دلتنگ می شوم برای همه روزهایی که با من بودی، در من بودی.

تو معجزه وجودم شدی و مرا لایق مادری کردی.

دلتنگ می شوم برای همه لحظه هایی که با هم تغییر کردیم، تو در من رشد کردی و من لایق حفظت شدم.

دلتنگ میشوم برای همه سنگ صبوریهایت، این روزها مونس همه لحظه هایم تو بودی.

این مدت همه درد و دلهایم با تو بود و تو نزدیکترینم بودی.

دلتنگ می شوم برای روزهای این انتظار نه ماهه برای سختی هایش، بد ویاریها، ممنوعیت های غذایی، خارش بارداری، ورم، فشار بالا، سنگین شدن ماه های آخر، شب زنده داری ها، کمردردها و ... 

من و تو آشنای لحظه به لحظه نه ماه ایم، همه این مدت را با هم خوابیدیم، بیدارشدیم، راه رفتیم، غذا خوردیم، گریه کردیم، خندیدیم...

با هم رمضان گذراندیم وشبهای احیا قرآن به سر گرفتیم.

آیه آیه های جوشن کبیر و ذکر هر الغوث الغوثم را تو فرشته نازنینم آمین گفتی.

من! این روزها برایت از همه خوشبختی هایم گفته ام.

 از خداوندی که همیشه مرا لایق بهترین ها دانسته، از خدایی که سایه مهرش همیشه بر سرم گسترده است، هرچند تو او را بهتر و بیشتر از من می شناسی. تو فرستاده و فرشته پروردگار منی، از سرزمین مهربانیش می آیی تا تمرین دیگری باشی برای لمس حضورش در زمین.

از بهترین پدر، مادر و خواهر دنیا که داشته ام. از سایه مهربانی های پدر بزرگ و مادر بزرگ که بی تکرارترین آفریده های خداوندبودند و من همه خوبیها و مهربانی هایم نذر خدا رحمتی ایشان کردم به خاطر همه آنچه از آنها آموختم.

برایت از بهترین همسر دنیا گفتم، از مهربانی های بی دریغ پدرت. از همه محبتها و مراقبتهایش از من و  بعد هم از تو، از دست و دل بازیهایش، از تلاشش برای آسایش من و ساخت یک زندگی آرام و بی دغدغه.

این روزهای سخت و اما شیرین شاید فرصتی دوباره بود برایم برای شناخت همه الطاف الهی.

اما زمان خداحافظی نزدیک است.

خداحافظی از همه این لحظات دلتنگم می کند.

خداحافظی ازشنیدن صدای قلب تو در مطب دکتر.

خداحافطی از انتظار دیدن روی ماه تو در صفحه مانیتور سونو گرافی. 

خداخافظی از نقش بستن بند بند وجودت در افکارم.

خداحافطی از همه استرس های شیرین دوران بارداری.

خداحافظی از خیالبافی های مادرانه برای صورتت، سیرتت، آینده ات.

خداخافطی از صحبت ها و قول و قرارهای بینمان.

بیا دردانه ام، بی صبرانه در انتظار لحظه حضورت هستم.

بیا تا بهشتی را که خداوند وعده ام داده با آمدنت به تماشا بنشینم.

بیا فرشته من.

اما بگذار قبل از آمدن دوباره قرارهایمان را مرور کنییم، قرار ایمان، قرار صداقت، قرار درستی، قرار انسانیت، قرار تعهد، قرار راه مستقیم، قرار مهربانی...

بیا...

بیا تا با آمدنت خداوند از نو درروزگارم جاری شود.

بیا تا زندگیم، لحظه لحظه های عاشقیم، رنگ و بوی تازه بگیرد.

بیا پسرم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)