سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

مادرانه*جهان با من برقص

1399/4/26 15:25
نویسنده : مامان ساناز
852 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا یک فیلم خیلی قشنگ دیدم،

لحظه به لحظه این فیلم مرگ و زندگی کنار هم حرکت میکرد و صدای موسیقی و حرکت مینی بوس قرمز مرز بین آنها و جابه جایی آدمها بین  دو دنیا بود.

اما شاید زیباترین بخش فیلم دیالوگ آخر اون بود جایی که علی مصفا روی ترانه زیبایی از زنده یاد جهان که من خیلی صداشو دوست داشتم این  متن رو با یک حسرت عجیبی که از صداش احساس می شد میخوند:

هر کاری میکنم نمیتونم مرگ رو دوست داشته باشم

ولی دیگه ازش نمی ترسم

وقتی مریض شدم توقع داشتم همه حواسشون فقط به من باشه

ولی بعد فهمیدم آدما باید زندگی خودشونو بکنن و اگه شد اگه دوست داشتن 

گاهی کنارم باشن

کنارم باشن و بی حوصله باشن

کنارم باشن و دعوا کنن

کنارم باشن و شاد باشن

کنارم باشن و زندگی معمولیشونو بکنن

کنارم باشن

همین که گاهی باشن بسه

بعد از من همه آدمهای زندگیم 

زندگی میکنن

بعد از اونا آدمهای دیگه زندگی میکنن

بعد از اونا آدمهای دیگه

بعد آدمهای دیگه

بعد آدمهای دیگه

بعد آدمهای دیگه

اولین بار که میخواستم خونه اجاره کنم یک کم پول از دوستم قرض کردم

موقعی که میخواستم پس بدم نگرفت،

گفت این قرض تو هست به نفر بعدی

الان دارم فکر میکنم

من تو زندگیم چی به بعدیا دادم

کاش داده باشم و بعد برم

اون وقت یه گوشه می شینم و از اونجا به آدمها نگاه میکنم

نگاه میکنم

و گاهی گریه میکنم

گاهی هم میخندم

بله ... کل زندگی ما آدمها همین چندتا جمله است

همین چندتا جمله 

همین چندتا جمله عمیق.

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)