سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

موهای مدل خامه ای

چون موهای پسرکم خیلی بلند شده بود به بابا مسعود گفت سورنا رو ببریم آرایشگاه. بعد از کلی سرچ در اینترنت به دنبال آرایشگاه تخصصی کودک، آرایشگاه ارسی در شهر کودک شاپرک رو انتخاب کردیم. همه نظرات راجع بش مثبت بود و هم به خونه ما نزدیک بود. تو راه خونه که بودم با یادآوری بابا مسعود به آرایشگاه زنگ زدم و وقت گرفتم و قرار شد ساعت شش و نیم اونجا باشیم و اگر دیرتر شد باید تا هفت و نیم بشینیم. تا رسیدیم خونه و آماده شدیم و رفتیم، ساعت هفت بود که رسیدیم و خاله فریبا گفت یه دوری بزنید و هفت و بیست دقیقه بیاید ولی من گفتم بهتره همونجا بمونیم تا به محیط عادت کنی. با اسباب بازی هایی که اونجا بود بازی کردی و عکس انداختیم و بعد هم نوبت ما شد. ...
21 اسفند 1396

روز مادر*96

به صورتت که نگاه میکنم دنیا برایم رنگ خوشبختی می گیرد سرشار از حس لذت می شوم. خنده های زیبای تو آرامش روحم می شود آماده می شوم تا بجنگم با تمام ناملایمات آماده می شوم تا دنیا را برایت گلستان کنم آماده می شوم تا سینه ستبرکنم در برابر تمام مشکلات تو هر روز مرا خلق می کنی با نگاه پر رمز و رازت با صدای طنین اندازت همه چیز را برایم ممکن می کنی مادر بودن چه حسی دارد... ...
18 اسفند 1396

تولد 34 سالگی بابا مسعود

امروز تولد بابا مسعود بود، یه کوچولو بارون میومد. سپردمت به عزیز و بدو رفتم تا برای بابا کیک بگیرم یهو طوفان شد و بارون تند. دیگه سریع خودمو رسوندم خونه. کادوی بابا مسعود هم که یک کیف خوشگل بود توسط همکارای محترم واحد بازرگانی از نوین چرم خریداری شده بود آخر وقت به دستم رسیده بود. اولین تولد بابا مسعود با حضور گل پسرش هم به خوبی و خوشی برگزار شد. الهی بابا مسعود همیشه سلامت باشه و سایش بالای سرمون. ...
15 اسفند 1396

اولین درخت به نام سورنا

امروز روز درختکاری بود و مامان ساناز از قبل برات یک کاج کوچولو سفارش داده بود تا همکارای خوبش وقتی میرن باغ گل برای شرکت خرید کنند برای شما هم کاج بخرند. مامان کاج رو به عزیز داد تو یک گلدان بزرگ بکاردش و به بابا مسعود هم زنگ زد و گفت اسمت رو روی کاغذ چاپ کنه و لمینت کنه تا بیاره و بذاریمش کنار کاجت روی گلدون. و به این ترتیب اولین درخت به نام پسرم کاشته شد. پسرکم امیدوارم همیشه با طبیعت مهربان باشی و سال های بعد با دستان خودت در این روز نهال بکاری و به هرکسی که دوست داری تقدیمش کنی. الهی همیشه سلامت و شاد باشی. ...
15 اسفند 1396

نشستن

بله پسر گلی من دیگه خوشگل خوشگل می شینه، اما از چهار دست و پا رفتن خبری نیست. البته گهگاهی روی سینه می خوابه اما به جای جلو رفتن باسرعت خیلی کم دنده عقب تشریف میارن. الهی قربونت بشم.   ...
7 اسفند 1396

دس دسی

خاله و سارا و غزل عشق خاله با پسرم تمرین دس دسی کردن، سورناجونم هم حالا تا ذوق میکنه  همه با هم دست می زنن و میگن دس دسی، پسرم هم دستای ناز کوچولوشو بهم میزنه. آخ که الهی مامان قربونت بره که این همه ماهی شیرین پسرم، بهشتم.
5 اسفند 1396

آم آم

الهی من قربون پسر گلم بشم. آقا سورنای من حالا دیگه موقع غذا خوردن آم آم می کنه. با هر قاشق غذایی که دهنش میذارم و میگم هام، سورنا هم میگه آمممم. سلامت باشی نازنین مامان. عشقمی عشق. فقط خدا می دونه که چقدر و چطور دوستت دارم.
2 اسفند 1396

هشتمین ماهگرد سورنای من

  دلبر جانانه من بهشتم سرشتم آسمانم زمینم دین و دنیایم حقیقت و رویایم هشت ماهگیت مبارک. سپرده ام تو را اول به خدایم و دوم به هشتمین امام که تو را به من داده. سلامت باشی و شاداب پسرک جانم. ...
1 اسفند 1396

اولین ملاقات سورنا و چرخ خیاطی

مردم از خنده برای اون نگاه ها پر تجبت. سورنا جان مامان روی صندلی غذاش نشسته بود و تلویزیون هم داشت اختتامیه جشنواره فیلم فجر رو نشون می داد و مامان ساناز فرصت رو غنیمت شمرد و رفت چرخ خیاطی رو از کمد آورد تا مانتو و شلوارهای جدیدی رو که شرکت داده بود اندازه کنه. قیافه سورنا واقعا دیدنی بود چنان خم شد بود و با  هر دور ققققررررررر کردن چرخ خیاطی چشمهاش متعجب تر می شد و خودش دولاتر که ببینه چه خبره که من دیگه از خنده غش کرده بودم. کنجکاو جانک من مامان قربونت بره که انقدر باهوشی. ...
22 بهمن 1396