تولد 20سالگی غزل
پنجشنبه شب و دو شب زودتر تولد 20سالگی غزل خانم برگزار شد خاله شعله و عمو مهدی، دایی کامی و زندایی شادی و دایی حامد و زندایی آیدا هم بودن. شما و درسا هم با هم بازی کردید، بهمون خیلی خیلی خوش گذشت، راستش باورم نمیشه دختر کوچولویی که تو زندگی من کلی تحول ایجاد کرد و همیشه سعی کردم الگو خوبی براش باشم حالا واسه خودش یه خانم 20 ساله شده. برای غزل یک آویز ساعت هدیه خریده بودم گفتی مامان من چی هدیه بدم، گفتم چی دوست داری هدیه بدی گفتی انگشتر، من انگشتر دوقلبی که همین هفته از طلافروشی نزدیک خونه خاله خریده بودم بهت نشون دادم گفتم این خوبه گفتی آره عالیه. شب بعد از اینکه مراسم تولد تموم شد غزل رو صدا کردی تو اتاق و رو زانو نشستی و در جعبه رو...