ساسی سورنا
دیشب کلی عسل شده بودی.
اول که از اونجایی که کلا با لباس پوشیدن میونه نداری مثل همیشه درخواست داشتی که لباساتو در بیاری، بعد با هزار زور و زبون تونستیم شلوار پات کنیم ولی لباسو نپوشیدی و تا برنامه پرشین گات تلنت شروع شد و یکی دونفری خوندن رفتی تو اتاقو و به بابا مسعود گفتی ارگ و میکروفونتو بیاره.
شروع کردی خوندن و زدن. من و بابا هم دیگه مرده بودیم از خنده.انقدر با ژست میزدی و میخوندی عاشق آهنگ گوشواره ساسی هم شدی و تا میکروفون میگیری دستت میگی همه بیان وسط، بعدم همه رو مجبور میکنی پاشن و برقصن.
خلاصه دیشی کل شعر رو هم برامون می خوندی میگفتی گوشوارتو جانذار، جابذاری میام...
کلی روحیمون عوض شد با دلبریهات. بعدم اومدی بیرون یه مشما فریز کشیدی سرت و بعدم اومدی به بابا گفتی آقا چی میخواین؟
بابا گفت مرغ سوخاری سه تکه گفتی نه نیبَمینی هم بگو.
بعدم رفتی تخته و خودکارتو آوردی تا ثبت سفارش کنی.
و اما گیم.
یعنی هربازی که گوشی پیشنهاد میده میاری و به بابا میگی بابا بریز.
چند روزی هست که یک برنامه ماهی گیری ریختید رو گوشی بابا. دیشب یهو از اتاق دویدی بیرون و گفتی مامان مامان یه ماهی این شکلی گرفتم.
دوتا چشماتو با دست می کشیدی و لباتم غنچه کرده بودی.
دوباره بعد چند دقیقه گفتی یه ماهی این شکلی گرفتم:
الهی همیشه تنت سلامت باشه قند عسلم.
الهی همیشه همینطوری شاد و خوشحال باشیم و ماهم لذت ببریم از حضورت گل پسرم.